معرفی بهترین روشهای تحلیل تکنیکال برای ترید؛ کدام سبک بهتر است؟

روشهای زیادی برای تحلیل تکنیکال بازارهای مالی وجود دارد که هر کدام از آنها مزایا و معایب خاص خود را دارند. اساس همه روشهای تحلیل تکنیکال این است که تمام اطلاعات مهم و تأثیرگذار در قیمت فعلی داراییهای مختلف منعکس شده است و معمولاً حرکات قبلی بازار مجدداً تکرار میشوند. بر همین اساس، تحلیل تکنیکال کلاسیک شکل گرفته است و بهتدریج، روشهای جدیدتری از آن مشتق شدهاند تا نقاط ضعف روشهای قبلی را بپوشانند.
در این مقاله از مجله نوبیتکس به بررسی سبکهای مختلف تحلیل تکنیکال میپردازیم و با مهمترین روشهای تحلیل تکنیکال برای ترید آشنا میشویم. اگر دوست دارید با بهترین سبک تحلیل بازار آشنا شوید، این مطلب را از دست ندهید.
تحلیل تکنیکال کلاسیک
تحلیل تکنیکال کلاسیک، سادهترین شکل تحلیل تکنیکال بازارهای مالی است که از نمودار قیمت، اندیکاتورهای تکنیکال، الگوهای کلاسیک تحلیل تکنیکال و غیره برای شناسایی موقعیتهای مناسب ترید استفاده میکند. این شکل از تحلیل تکنیکال را اولین بار، چارلز داو (Charles Dow) در قالب نظریه داو در اواخر دهه ۱۸۰۰ میلادی مطرح کرد و بعدها افراد دیگری این نظریه را تکمیل کردند تا درنهایت بهشکل تحلیل تکنیکال امروزی در آمد.
در این سبک از تحلیل، تمرکز اصلی روی رفتار قیمت در گذشته است تا بتوان از طریق الگوها، خطوط و ابزارهای کمکی، روندهای آینده را پیشبینی کرد. تحلیلگران کلاسیک معتقدند که تاریخ تکرار میشود و بر همین اساس، در نمودار قیمت بهدنبال الگوهایی میگردند که در گذشته نیز تکرار شده است.
مهمترین اجزای تحلیل تکنیکال کلاسیک عبارتاند از:
خطوط روند (Trend Lines)
یکی از ابتداییترین و در عین حال مهمترین ابزارهای تحلیل تکنیکال کلاسیک، خط روند (Trend line) است. خطوط روند، جهت کلی حرکت بازار را نشان میدهند و به تریدرها و تحلیلگران کمک میکنند تا روندهای صعودی، نزولی یا خنثی را در بازار تشخیص دهند. تشخیص روند یکی از مهمترین مهارتها در تحلیل تکنیکال است؛ چرا که تحلیلگران تکنیکال معتقدند هیچگاه نباید خلاف جهت روند ترید کنید.
ترسیم خطوط روند معمولاً به سه شکل انجام میشود:
- خط روند صعودی: زمانی رسم میشود که قیمت، کفهای بالاتری (Higher Lows) را تشکیل دهد.
- خط روند نزولی: زمانی ترسیم میشود که قیمت، سقفهای پایینتری (Lower Highs) را تشکیل دهد.
- خط روند خنثی: مربوط به بازار خنثی یا رنج (Range) است و زمانی ترسیم میشود که سقف و کفهای قیمت در سطوح نزدیک به هم تشکیل شوند و روند صعودی یا نزولی قوی در بازار وجود نداشته باشد.
شکست خط روند میتواند نشانهای از تغییر جهت روند بازار باشد و تریدرها از آن برای تشخیص نقاط ورود و خروج معامله و تأیید ادامه روند یا برگشت آن استفاده میکنند.
سطوح حمایت و مقاومت (Support and Resistance Levels)
سطوح حمایت و مقاومت نقاط قیمتی مهمی در نمودار هستند که در گذشته قیمت نسبت به آنها واکنش نشان داده یا از آنجا روند خود را تغییر داده است. سطح حمایت جایی است که تقاضا بر عرضه غلبه میکند و مانع کاهش بیشتر قیمت میشود. سطح حمایت در واقع یک کف قیمتی مهم برای تریدرها به حساب میآید. در مقابل، سطح مقاومت جایی است که عرضه بر تقاضا غلبه میکند و با ایجاد یک سقف قیمتی مهم، مانع افزایش قیمت میشود. سطوح حمایت و مقاومت میتوانند بهصورت ثابت (افقی) یا داینامیک (مثل خطوط میانگین متحرک) باشند.
الگوهای کلاسیک قیمتی (Classic Chart Patterns)
یکی از مهمترین بخشهای تحلیل تکنیکال کلاسیک، شناسایی و استفاده از الگوهای قیمتی است. الگوهای کلاسیک قیمتی در واقع الگوهایی هستند که بهصورت تکرار شونده در نمودار قیمت داراییهای مختلف شکل میگیرند و بیانگر رفتار تکراری معاملهگران در موقعیتهای مشابهاند. این الگوها از دیرباز مورد توجه تحلیلگران بازار بودهاند و همچنان یکی از پایههای مهم تحلیل نموداری محسوب میشوند.
در یک دستهبندی کلی، الگوهای قیمتی به دو دسته تقسیم میشوند:
- الگوهای برگشتی (Reversal Patterns) که احتمال برگشت قیمت و تغییر روند را نشان میدهند.
- الگوهای ادامهدهنده (Continuation Patterns) که مشاهده آنها نشاندهنده احتمال ادامهدار بودن روند در جهت قبلی خود است.
رایجترین الگوهای کلاسیک قیمتی عبارتاند از:
الگوی سر و شانه (Head and Shoulders)
الگوی سر و شانه یکی از مشهورترین الگوهای برگشتی در تحلیل تکنیکال است که معمولاً در انتهای یک روند صعودی شکل میگیرد و نشانهای از برگشت روند بهسمت پایین است. این الگو از سه قله متوالی تشکیل شده که قله وسط (سر) بلندتر از دو قله کناری (شانهها) است. در صورت شکست خط گردن (Neckline) با حجم بالا، انتظار ادامه حرکت نزولی تقویت میشود. نوع معکوس این الگو، «سر و شانه معکوس» است که در انتهای روند نزولی ظاهر میشود و احتمال آغاز روند صعودی را نشان میدهد.
الگوهای مثلث (Triangles)
الگوهای مثلث نیز از جمله الگوهای پرکاربرد در تحلیل تکنیکال هستند که بسته به شکل ظاهریشان به سه دسته مثلث متقارن (Symmetrical)، صعودی (Ascending) و نزولی (Descending) تقسیم میشوند:
- مثلث متقارن معمولاً نشاندهنده یک وقفه در روند فعلی است و پس از شکست از ناحیه تراکم، قیمت معمولاً در جهت قبلی به حرکت خود ادامه میدهد.
- مثلث صعودی، الگوی ادامهدهندهٔ روند صعودی است و شکست مقاومت بالای الگو، سیگنال ورود به معامله خرید محسوب میشود.
- مثلث نزولی برعکس مثلث صعودی است و احتمال ادامه روند نزولی را مطرح میکند.
الگوی سقف و کف دوقلو (Double Top & Bottom)
الگوی سقف دوقلو نشانهای از برگشت روند صعودی به نزولی است و در نمودار شبیه به حرف M دیده میشود. قیمت پس از برخورد به یک مقاومت مشخص، دو بار برای عبور از آن تلاش میکند اما موفق نمیشود و درنهایت روند نزولی آغاز میشود. الگوی کف دوقلو دقیقاً برعکس است و در انتهای یک روند نزولی ظاهر شده و بهشکل W دیده میشود. این الگو معمولاً سیگنالی برای آغاز یک روند صعودی است.
الگوهای کنج (Wedges)
الگوهای کنج یا وج به دو دسته کنج صعودی (Rising Wedge) و کنج نزولی (Falling Wedge) تقسیم میشوند. این الگوها معمولاً نشانهای از تغییر روند هستند و برخلاف ظاهرشان که شبیه به الگوهای ادامهدهنده مثلث هستند، بیشتر ماهیت برگشتی دارند.
- کنج صعودی معمولاً در روند صعودی ظاهر میشود و در صورت شکست به پایین، نشانهای از آغاز روند نزولی است.
- کنج نزولی در انتهای روند نزولی شکل میگیرد و شکست بهسمت بالا، میتواند آغازگر یک روند صعودی باشد.
پرایس اکشن
پرایس اکشن (Price Action) یا «حرکت قیمت»، یکی از محبوبترین و بنیادیترین رویکردها در تحلیل تکنیکال است. این سبک همانطور که از نامش پیداست، بر مطالعه و تحلیل خودِ حرکات قیمت یک دارایی در طول زمان تمرکز دارد. معاملهگران پرایس اکشن بهجای تکیه بر ابزارها و اندیکاتورهای پیچیده ریاضی، سعی میکنند داستان بازار را از روی نمودار قیمت خام بخوانند.
فلسفه اصلی پرایس اکشن بر سه اصل کلیدی استوار است:
- بازار همه چیز را در قیمت لحاظ میکند: این اصل بیان میکند که تمام اطلاعات شناختهشده و تأثیرگذار، در قیمت فعلی داراییها منعکس شده است.
- قیمتها در روند حرکت میکنند: قیمتها بهندرت بهصورت تصادفی حرکت میکنند و بیشتر تمایل دارند روندهای صعودی، نزولی یا خنثی را دنبال کنند.
- تاریخ تمایل به تکرار شدن دارد: الگوهای رفتاری معاملهگران و در نتیجه الگوهای قیمتی، در طول زمان تکرار میشوند، هرچند ممکن است دقیقاً مشابه نباشند.
مفاهیم و ابزارهای کلیدی در تحلیل پرایس اکشن
برای تحلیل بازار به سبک پرایس اکشن، تریدرها از مجموعهای از مفاهیم و ابزارها استفاده میکنند که به آنها در درک بهتر حرکات قیمت کمک میکند:
ساختار بازار (Market Structure)
اولین گام در تحلیل پرایس اکشن، شناسایی ساختار فعلی بازار است. این کار از طریق تحلیل سقفها و کفهای قیمتی انجام میشود. در یک روند صعودی، شاهد تشکیل سقفهای بالاتر (Higher Highs) و کفهای بالاتر (Higher Lows) هستیم. برعکس، در روند نزولی، سقفهای پایینتر (Lower Highs) و کفهای پایینتر (Lower Lows) مشاهده میشوند. بازار خنثی یا رنج نیز با حرکت قیمت در یک محدوده مشخص بدون ایجاد سقفها و کفهای جدید قابلتوجه، تعریف میشود. درک ساختار بازار به تریدر کمک میکند تا جهت کلی بازار را تشخیص دهد و استراتژی مناسب آن را در پیش بگیرد.
سطوح حمایت و مقاومت (Support and Resistance Levels)
این سطوح، نواحی کلیدی در نمودار قیمت هستند که در گذشته قیمت به آنها واکنش نشان داده و متوقف شده یا تغییر جهت داده است. حمایت، سطحی است که انتظار میرود فشار خرید بر فشار فروش غلبه کرده و از کاهش بیشتر قیمت جلوگیری کند. مقاومت، سطحی است که انتظار میرود فشار فروش بر فشار خرید چیره شده و مانع از افزایش بیشتر قیمت شود. نکته مهم این است که این سطوح را باید بیشتر بهعنوان یک ناحیه (Zone) در نظر گرفت تا یک خط دقیق قیمتی، چرا که قیمت ممکن است کمی از آنها عبور کند یا قبل از رسیدن به آنها واکنش نشان دهد.
الگوهای شمعی (Candlestick Patterns)
الگوهای شمعی ژاپنی یا همان کندل استیک، ابزار اصلی تریدرهای پرایس اکشن برای درک روانشناسی بازار در کوتاهمدت هستند. هر شمع (کندل) اطلاعات مربوط به قیمت باز شدن، بسته شدن، بالاترین و پایینترین قیمت را در یک دوره زمانی مشخص نشان میدهد. هر یک از الگوهای شمعی، تقابل بین خریداران و فروشندگان را بهشکل خاص خود روایت میکنند و میتوانند سیگنالهایی برای ادامه یا برگشت روند ارائه دهند. بهعنوان مثال، یک الگوی چکش در نزدیکی یک سطح حمایت میتواند نشانهای از ورود خریداران و برگشت روند باشد.
خطوط روند و کانالهای قیمتی (Trendlines and Channels)
خطوط روند با اتصال سقفها یا کفهای متوالی در یک روند رسم میشوند و به تشخیص دقیقتر جهت و شیب روند کمک میکنند. خط روند صعودی در زیر کفهای قیمتی بالاتر (Higher Low) و خط روند نزولی در بالای سقفهای قیمتی پایینتر (Lower High) رسم میشود. کانال قیمتی زمانی شکل میگیرد که دو خط روند موازی ایجاد شود و قیمت بین آنها در نوسان باشد. شکست این خطوط یا کانالها میتواند نشانهای از تغییر روند باشد و اهمیت زیادی در پرایس اکشن دارد.
الگوهای قیمتی (Chart Patterns)
الگوهای کلاسیک نموداری مثل مثلثها، مستطیلها و سر و شانه که در بخش تحلیل تکنیکال کلاسیک به آنها اشاره شد، در پرایس اکشن نیز کاربرد دارند و بهعنوان نشانههایی از ادامه یا برگشت روند تفسیر میشوند. تریدرهای پرایس اکشن از این الگوها در کنار سایر شواهد ازجمله سطوح حمایت و مقاومت و الگوهای شمعی استفاده میکنند تا حرکات بعدی قیمت را با دقت بیشتری تخمین بزنند.
حجم معاملات (Volume)
حجم معاملات، مقدار ارزهای معامله شده در یک دوره زمانی مشخص را نشان میدهد. بالا رفتن حجم معاملات میتواند مهر تأییدی بر شروع یک روند قوی باشد یا شکست یک سطح را تأیید کند. بهعنوان مثال، افزایش قیمت همراه با حجم بالا نشاندهنده علاقه قوی خریداران و اعتبار حرکت صعودی است، در حالیکه افزایش قیمت با حجم کم ممکن است نشاندهنده یک حرکت ضعیف و ناپایدار باشد. حجم بالای معاملات در هنگام شکست یک سطح کلیدی نیز میتواند تأییدی بر اهمیت آن شکست باشد.
استراتژیهای رایج پرایس اکشن
تریدرهای پرایس اکشن برای انجام معاملات خود از استراتژیهای معاملاتی مختلفی استفاده میکنند که رایجترین آنها عبارتاند از:
- معامله بر اساس شکستها (Breakout Trading): در این استراتژی، تریدرها پس از تأیید شکست یا بریکاوت یک سطح وارد معامله میشوند تا از حرکت بعدی قیمت سود ببرند. بعضی تریدرها پس از مشاهده شکست، بهسرعت وارد معامله میشوند و بعضی دیگر ممکن است منتظر پولبک و برگشت قیمت به سطح شکستهشده بمانند و پس از آن معامله خود را انجام دهند.
- معامله در جهت روند (Trend Following): در این استراتژی، تریدرها ابتدا روند اصلی بازار را با استفاده از تحلیل ساختار بازار و خطوط روند شناسایی میکنند و سپس بهدنبال فرصتهای ورود در جهت همان روند میگردند. این ورودها معمولاً در زمان پولبک (بازگشت موقت قیمت) به سطوح کلیدی حمایت/ مقاومت یا خطوط روند انجام میشود.
- معامله با الگوهای شمعی: این استراتژی، الگوهای شمعی را با سطوح کلیدی حمایت و مقاومت ترکیب میکند. در این استراتژی معاملاتی، تریدرها در نزدیکی سطوح مهم بهدنبال تشکیل الگوهای شمعی برگشتی یا ادامهدهنده میگردند تا بر اساس آن معامله خرید یا فروش خود را انجام دهند.
سبک ICT
سبک ICT یا Inner Circle Trader یک استراتژی معاملاتی نسبتاً پیچیده و جامع محسوب میشود که فردی به نام مایکل جی. هادلستون (Michael J. Huddleston) آن را توسعه داده است. این سبک بر شناسایی و ردیابی ردپای بازیگران بزرگ بازار مثل بانکهای مرکزی، مؤسسات مالی بزرگ و صندوقهای پوشش ریسک (که اغلب از آنها تحت عنوان پول هوشمند یا Smart Money یاد میشود) تمرکز دارد و بر اساس آنها حرکات بعدی قیمت را پیشبینی میکند.
سبک ICT چیزی فراتر از یک استراتژی معاملاتی صرف است و در واقع چهارچوبی را دراختیار تریدرها قرار میدهد تا درک بهتری از رفتار بازیگران اصلی بازار داشته باشند و بتوانند با حرکت در مسیر آنها، از فرصتهای معاملاتی سود ببرند. بر اساس فلسفه ICT، بازارها طوری طراحی شدهاند که تریدرهای خرد را به دام بیندازند و با کارهایی مثل ایجاد شکستهای کاذب، استاپ لاس آنها را فعال کنند.
مفاهیم بنیادین در سبک ICT
سبک ICT مجموعهای از مفاهیم و اصطلاحات خاص خود را دارد که برای استفاده از این روش باید با آنها آشنا باشید:
- ساختار بازار: تحلیل ساختار بازار در ICT نیز مثل پرایس اکشن با شناسایی سقفها و کفهای قیمتی آغاز میشود. در این روش، تأکید ویژهای بر شکست ساختار یا تغییر در ساختار بازار وجود دارد و اعتقاد تریدرها بر این است که نهادهای بزرگ، این تغییرات را ایجاد میکنند یا برای انجام معاملات خود این نقاط تغییر را هدف قرار میدهند.
- نقدینگی (Liquidity): نقدینگی یا لیکوئیدیتی یکی از مفاهیم کلیدی در ICT است. نقدینگی اغلب در نواحی خاصی مانند بالای سقفهای قدیمی و پایین کفهای قدیمی قیمت تجمع پیدا میکند. سبک ICT معتقد است که بازار و پول هوشمند بهسمت این استخرهای نقدینگی حرکت میکند تا سفارشهای بزرگ خود را پر کند.
- اردربلاکها (Order Blocks یا OB): اردربلاکها نواحی خاصی روی نمودار هستند که تجمع سفارشهای بزرگ توسط مؤسسات مالی را نشان میدهند. بهطور معمول، یک اردربلاک صعودی آخرین کندل نزولی قبل از یک حرکت قوی صعودی است و یک اردربلاک نزولی، آخرین کندل صعودی قبل از یک حرکت قوی نزولی در نظر گرفته میشود.
- گپ ارزش منصفانه (Fair Value Gaps یا FVG): یک ساختار سه کندلی است که نشاندهنده یک شکاف یا نبودِ تعادل در تحویل قیمت است. این اتفاق زمانی رخ میدهد که قیمت بهسرعت در یک جهت حرکت میکند و بین فتیله (سایه) کندل اول و سوم، یک فضای خالی باقی میماند که کندل میانی آن را پوشش نداده است. انتظار میرود قیمت در آینده به این گپها بازگردد تا آنها را متعادل یا پر کند.
- بلوکهای شکننده (Breaker Blocks): یک اردربلاک که قیمت با قدرت از آن عبور کرده و آن را نقض میکند (یعنی سطح حمایت یا مقاومت مورد انتظار را فراهم نمیکند)، میتواند به یک «بلوک شکننده» تبدیل شود. این بلوکهای شکننده پس از شکستهشدن، اغلب بهعنوان سطح حمایت یا مقاومت قوی در جهت مخالف عمل میکنند.
- ورود بهینه معاملاتی (Optimal Trade Entry یا OTE): تکنیک ورود بهینه معاملاتی روشی برای یافتن نقاط ورود دقیق با استفاده از سطوح اصلاحی فیبوناچی است. پس از یک تغییر در ساختار بازار (مثلاً از نزولی به صعودی)، تریدرهای ICT منتظر یک پولبک به ناحیه OTE میمانند تا در جهت روند جدید وارد معامله شوند.
سبک SMC
اسمارت مانی یا پول هوشمند (Smart Money Concepts یا بهاختصار SMC) یک سبک معاملاتی است که شباهتهای بسیار زیادی با سبک ICT دارد و در واقع، بسیاری ICT را زیرمجموعهای از SMC میدانند. این سبک تحلیل نیز بر پایه تحلیل پرایس اکشن استوار است و هدف آن، ردیابی و همسو شدن با فعالیتهای بازیگران بزرگ بازار یا همان «پول هوشمند» است. ایده اصلی در SMC این است که نهادهای قدرتمندی مثل بانکها و مؤسسات مالی بزرگ بهدلیل حجم عظیم سرمایه و دسترسی به اطلاعات ارزشمند، حرکات اصلی بازار را کنترل و هدایت میکنند.
در سبک SMC بهجای استفاده از ابزارهای کلاسیک، تریدرها بهدنبال درک چرایی پشت حرکات قیمت از دیدگاه یک نهاد مالی بزرگ هستند. برای مثال، تریدرهای SMC بهجای اینکه شکست یک سطح مقاومتی را سیگنالی برای خرید در نظر بگیرند، آن را یک حرکت بالقوه برای شکار نقدینگی و بهدامانداختن تریدرها تلقی میکنند.
اجزای کلیدی تحلیل به سبک SMC
بسیاری از مفاهیم مورد استفاده در SMC با مفاهیم ICT همپوشانی دارند اما گاهی با تأکیدات یا اصطلاحات متفاوتی ارائه میشوند:
- ساختار بازار: همانند ICT، تحلیل ساختار بازار برای تعیین روند اصلی ضروری است و تریدرها با تشخیص سقفها و کفهای قیمتی، سعی میکنند ساختار کلی بازار و روند آن را بشناسند.
- شکست ساختار (Break of Structure یا BOS): زمانی که قیمت در جهت روند غالب، یک سقف مهم قبلی در روند صعودی یا یک کف مهم قبلی در روند نزولی را میشکند، این یک BOS محسوب شده و نشانهای از ادامه روند تلقی میشود. تریدرهای SMC از BOS برای تأیید قدرت روند و جستجوی فرصتهای ورود در پولبکها استفاده میکنند.
- تغییر شخصیت (Change of Character یا CHOCH): اولین نشانه بالقوه از تغییر روند است و زودتر از یک شکست ساختار کامل در جهت مخالف رخ میدهد. برای مثال در یک روند صعودی، اگر قیمت نتواند سقف بالاتری ایجاد کند و بهجای آن یک کف پایینتر از کف معتبر قبلی (HL) تشکیل دهد، این یک CHOCH نزولی است.
- نقدینگی: مفهوم نقدینگی در SMC نیز کاملاً مشابه ICT است. پول هوشمند برای اجرای سفارشهای بزرگ خود به نقدینگی نیاز دارد و بنابراین قیمت را بهسمت نواحی که دستورات استاپلاس و سفارشهای ورود معاملهگران خرد انباشته شدهاند هدایت میکند.
- انگیزش یا القا (Inducement یا IDM): القا یا انگیزش، یک حرکت قیمتی فریبنده است که پول هوشمند آن را برای تشویق تریدرهای خرد به ورود زودهنگام به بازار یا قرار دادن استاپلاس در نواحی قابلپیشبینی طراحی میکند. این حرکت معمولاً یک پولبک کوچک یا یک شکست جزئی است که به نظر میرسد یک فرصت معاملاتی ایجاد میکند؛ اما در واقع تلهای برای جمعآوری نقدینگی قبل از حرکت اصلی بازار است.
- اردربلاکها: تعریف و کاربرد اردربلاکها در SMC دقیقاً مشابه ICT است؛ یعنی آخرین کندل نزولی قبل از یک حرکت صعودی قوی (اردربلاک صعودی) یا آخرین کندل صعودی قبل از یک حرکت نزولی قوی (اردربلاک نزولی) که نشاندهنده نواحی مهم عرضه یا تقاضای نهادی هستند.
- گپ ارزش منصفانه: این مفهوم نیز با ICT مشترک است و به نواحی نبودِ تعادل قیمت اشاره دارد که انتظار میرود قیمت برای پر کردن آنها بازگردد.
سبک RTM
سبک RTM یا خوانش بازار (Read the Market) یکی دیگر از روشهای پیشرفته تحلیل تکنیکال بازار است که بر درک عمیق رفتار قیمت و حرکات بازار از طریق تحلیل دقیق دینامیک عرضه و تقاضا تمرکز دارد. هدف اصلی تریدرهای RTM، شناسایی نواحی کلیدی است که احتمالاً قیمت در آنها با نبودِ تعادل شدید عرضه و تقاضا مواجه شده و درنتیجه، معکوس میشود. این نواحی تحت عنوان «نواحی بازگشت بالقوه» یا PRZ (Potential Reversal Zones) شناخته میشوند.
سبک RTM نیز مثل ICT و SMC بهدنبال درک دلایل پنهان حرکات قیمت است. فلسفه اصلی RTM این است که با تحلیل دقیق پرایس اکشن در نواحی خاص، میتوان نقاطی را که عرضه بر تقاضا (یا برعکس) غلبه میکند، شناسایی کرد و از این طریق حرکات آینده قیمت را تخمین زد.
مفاهیم اصلی و الگوهای کلیدی در سبک RTM
سبک RTM دارای مجموعهای از الگوها و مفاهیم منحصربهفرد است که برای شناسایی نواحی عرضه و تقاضای قوی و نقاط بازگشت احتمالی به کار میروند:
- نواحی بازگشت بالقوه (Potential Reversal Zones یا PRZ): اینها نواحی مهمی در نمودار هستند که در آنها انتظار میرود تعادل بین عرضه و تقاضا بهشدت به هم بخورد و به بازگشت قیمت منجر شود. شناسایی دقیق این نواحی هسته اصلی تحلیل RTM است.
- الگوی (Fail to Return یا FTR): این الگو زمانی رخ میدهد که قیمت یک سطح حمایت یا مقاومت را با قدرت میشکند و به اصطلاح انگالف (Engulf) میکند؛ اما پس از آن موفق نمیشود به سطح شکستهشده قبلی بازگردد یا پولبک بسیار ضعیفی به آن ناحیه دارد و به حرکت خود در جهت شکست ادامه میدهد. این نشانهای از قدرت زیاد در جهت شکست و بیمیلی بازار به بازگشت به سطوح قبلی است.
- فلگ لیمیت (Flag Limit یا FL): فلگ لیمیت یک الگوی قیمتی مهم در RTM است که پس از یک حرکت قیمتی قوی و سریع شکل میگیرد. سپس قیمت وارد یک محدوده تراکم یا کانال باریک (شبیه به پرچم یا Flag) میشود. مرزهای این پرچم، نواحی بسیار مهمی برای تصمیمگیری در مورد ادامه روند یا بازگشت آن هستند و انباشت یا توزیع سفارشهای بازیگران بزرگ را نشان میدهند.
- اردربلاکها: مثل سبکهای ICT و SMC، در RTM نیز اردربلاکها بهعنوان نواحی مهم عرضه یا تقاضا که بهخاطر سفارشهای بزرگ نهادی ایجاد شدهاند، در نظر گرفته میشوند و میتوانند بهعنوان PRZ عمل کنند.
- الگوی کوازیمودو (Quasimodo – QM): الگوی کوازیمودو یک الگوی بازگشتی پیشرفته و قدرتمند در RTM است که اغلب در انتهای روندها ظاهر میشود و نشانهای از تغییر ساختار بازار و یک «شکست کاذب» است. این الگو معمولاً شامل مجموعهای از سقف و کفهای قیمتی است که بهشکل خاصی چیده شدهاند.
- سایر مفاهیم RTM: سبک RTM دارای جزئیات و الگوهای بسیار بیشتری مثل سطح حداکثر درد (Maximum Pain Level یا MPL)، الگوی الماس (Diamond)، حرکت فشرده قیمت (Compressed Price Action یا CPA) و نواحی جذب سفارش (Absorption Order یا ABO) است که هر کدام به تحلیل دقیقتر عرضه و تقاضا کمک میکنند؛ اما پرداختن به تمام این جزئیات از حوصله این مقاله خارج است.
بهترین روش تحلیل تکنیکال ارز دیجیتال کدام است؟
پاسخ به این سؤال به چند نکته اساسی بستگی دارد. در ابتدا باید به این نکته توجه کنید که هیچ اندیکاتور، شاخص و تحلیل تکنیکالی وجود ندارد که در همه زمانها بتواند صد درصد درست عمل کند. قدیمیترهای بازار بهخوبی میدانند همیشه احتمال این هست که اتفاقات پیشبینینشدهای در بازار رخ دهند. بنابراین هرگز نمیتوان یک گزینه را بهعنوان بهترین روش تحلیل تکنیکال ارزهای دیجیتال معرفی کرد. نکته دوم این است که شما باید با همه روشهای تحلیل تکنیکال آشنا باشید. در بسیاری از موارد ممکن است بسیاری از روشهای تکنیکال بهدلیل موقعیت خاصی که بازار در آن قرار گرفته است پاسخ درستی به شما ندهند.
بنابراین باید این توانایی را داشته باشید تا چندین روش مختلف را تست کرده و حتی بهصورت ترکیبی از آنها استفاده کنید. در نهایت باید به این موضوع نیز توجه داشت که همیشه باید با استفاده از شاخصهای مختلف تحلیلهای خود را آزمایش کنید. تنها زمانی که اکثر شاخصها و تحلیلها به یک نتیجه میرسند میتوان تا حدودی به آن نتیجه اعتماد کرد. برای افرادی که در شروع کار هستند، بهترین روش تحلیل تکنیکال ارز دیجیتال این است که اصول پایهای تحلیل کلاسیک را یاد بگیرند و سپس بهسراغ روشهای پیشرفتهتری مثل ICT، RTM و غیره بروند.
جمعبندی
انتخاب بهترین روش تحلیل تکنیکال برای ترید ارزهای دیجیتال به عوامل مختلفی بستگی دارد و نمیتوان یک سبک خاص را بهعنوان بهترین سبک ترید معرفی کرد. مفاهیم پایهای اغلب روشها با هم مشابه است و صرفاً نوع نگاه آنها به بازار و اصطلاحات آنها با هم تفاوت دارد. نکته مهم درباره استراتژیهای معاملاتی و سبکهای تحلیلی این است که هیچ یک از آنها موفقیت در بازار را تضمین نمیکنند. برای رسیدن به موفقیت باید علاوه بر تحلیل، به مسائلی مثل مدیریت ریسک، نظم و انضباط در معاملات و مدیریت سرمایه نیز توجه ویژهای داشته باشید.
سؤالات متداول
هیچ سبک تحلیل تکنیکالی بهخودی خود بهترین نیست. بهترین سبک، سبکی است که بهخوبی آن را درک میکنید، با شخصیت و اهداف معاملاتی شما سازگاری دارد و میتوانید بهصورت مستمر از آن برای تحلیل بازار و کسب سود استفاده کنید.
بله. بسیاری از تریدرهای باتجربه، مفاهیم و روشهای تحلیلی مختلف را با هم ترکیب میکنند. این کار کمک میکند تا تریدرها از جنبههای مختلفی به بازار نگاه کنند و تحلیلهای دقیقتری از بازار داشته باشند.
معمولاً توصیه میشود که با تحلیل تکنیکال کلاسیک و سپس پرایس اکشن شروع کنید. این سبکها اصول بنیادی بازار را پوشش میدهند و پایه محکمی برای یادگیری سبکهای پیچیدهتر مانند ICT، SMC یا RTM فراهم میکنند.