آموزش اقتصاد

اقتصاد چیست؟ آموزش اقتصاد به زبان ساده

همه تصمیماتی که در طول روز می‌گیریم، از خرید کالاها گرفته تا پس‌انداز برای آینده، بخشی از علم اقتصاد است. برخلاف تصور، اقتصاد فقط درباره پول نیست، بلکه در تمام جنبه‌های زندگی جریان دارد. اتفاقاً همین گستردگی دامنه اقتصاد است که باعث می‌شود مطالعه آن تا حدودی پیچیده و دشوار باشد. بااین‌حال، ما در این مقاله تلاش کرده‌ایم برخی از مفاهیم کلیدی آن را از اقتصاد خرد و کلان گرفته تا تورم و سیاست‌های اقتصادی، به زبان کاملاً ساده و قابل‌فهم توضیح دهیم. بنابراین، حتی اگر هیچ‌چیز از اقتصاد نمی‌دانید، این مقاله به شما در درک آن کمک خواهد کرد. با ما همراه باشید.

بخش اول: اقتصاد چیست؟

اقتصاد چیست

اقتصاد (Economics) یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی است که به مطالعه نحوه تولید، توزیع و مصرف منابع در جامعه می‌پردازد و چگونگی تصمیم‌گیری افراد، سازمان‌ها و جوامع در شرایط کمیابی را بررسی می‌کند. به‌زبان ساده، اقتصاد نشان می‌دهد که ما چگونه منابع محدود و کمیاب کره زمین را به خواسته‌ها و نیازهای نامحدود خود اختصاص می‌دهیم.

کمیابی در قلب تعریف اقتصاد قرار دارد. همه ما می‌دانیم که پول، زمان و مواداولیه کمیاب و محدود هستند ولی نیازها و خواسته‌های ما شامل خوراک، پوشاک و تفریح نامحدودند. بنابراین، چاره‌ای نداریم که برای برآورده‌کردن برخی از نیازها، از بین منابع دست به انتخاب بزنیم. به همین دلیل است که گاهی اقتصاد را «علم انتخاب» می‌نامند.

ثبت نام سریع در نوبیتکس

بیایید با یک مثال آن را روشن کنیم. فرض کنید از درآمد این ماه فقط ۵میلیون تومان برایتان باقی مانده است. از یک طرف، یک انگشتر طلا دیده‌اید که دلتان می‌خواهد آن را بخرید و از طرف دیگر، قرار است مسافرت بروید. شما نمی‌توانید با ۵میلیون تومان همزمان هر دو را انجام دهید. بنابراین، باید از بین دو گزینه خرید انگشتر یا مسافرت، آن را که اولویت شماست یا رضایت بیشتری برایتان به ارمغان می‌آورد انتخاب کنید. این تصمیم‌گیری براساس اولویت‌ها و رضایت بیشتر، دقیقاً همان چیزی است که اقتصاد مطالعه می‌کند: «تخصیص بهینه منابع محدود برای حداکثر کردن منفعت یا رضایت».

دامنه اقتصاد

اقتصاد طیف گسترده‌ای از موضوعات را در بر می‌گیرد. بااین‌حال، دامنه آن را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: اقتصاد خرد و اقتصاد کلان. اقتصاد خرد فقط روی رفتار مصرف‌کنندگان، شرکت‌های منفرد و بازارهایی که این دو دسته در آن‌ها با هم تعامل برقرار می‌کنند تمرکز دارد. در مقابل، اقتصاد کلان عملکرد کلی اقتصاد، از جمله معیارهای رشد اقتصادی، تورم و بیکاری را بررسی می‌کند.

علاوه بر اقتصاد خرد و کلان، اقتصاد شامل مجموعه‌ای از رشته‌ها و زیرشاخه‌های تخصصی مانند اقتصادسنجی، اقتصاد بین‌الملل، اقتصاد کار، اقتصاد سلامت و اقتصاد محیط‌زیست نیز هست. این رشته‌ها از ابزارها و مفاهیم اقتصاد به‌منظور حل مشکلات دنیای واقعی استفاده می‌کنند. بااین‌حال، دامنه اقتصاد از این هم فراتر است و تحت تأثیر سایر علوم اجتماعی مانند جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و روان‌شناسی هم قرار می‌گیرد. برای مثال، اقتصاد رفتاری را داریم که زیرشاخه‌ای از اقتصاد است و با بهره‌گیری از بینش‌های روان‌شناسی بررسی می‌کند که چگونه سوگیری‌های شناختی بر تصمیم‌گیری‌های اقتصادی تأثیر می‌گذارند. البته این مبحث فراتر از حوصله این مقاله است و ما به زیرشاخه‌های فرعی اقتصاد نمی‌پردازیم.

بنابراین، دامنه اقتصاد موضوعات متنوعی از تصمیم‌گیری فردی تا عملکرد کل اقتصادها را در بر می‌گیرد. با مطالعه اقتصاد، می‌توانیم درک بهتری از چگونگی عملکرد جهان به دست آوریم و به‌عنوان افراد و اعضای جامعه تصمیمات آگاهانه‌تری بگیریم.

اقتصاد چه چیزهایی نیست؟

قبل از اینکه سراغ مفاهیم اقتصاد برویم، بیایید ابتدا سوءتفاهم‌هایی را که درباره اقتصاد وجود دارد برطرف کنیم:

مطالعه پول

مسلماً پول موضوع مهمی در علم اقتصاد است و اقتصاددان‌ها درباره اینکه پول چیست، ویژگی‌های آن و کاربردهایش به‌صورت گسترده مطالعه می‌کنند. بااین‌حال، اقتصاد مطالعه پول نیست و به‌ندرت ممکن است پول را به‌تنهایی و جدا از بخش‌های دیگر اقتصاد بررسی کنند.

مطالعه سهام و اوراق قرضه

سهام و اوراق قرضه هم فقط بخشی از اقتصاد هستند. آن‌ها نقش کلیدی در سرمایه‌گذاری و پس‌انداز دارند و به همین دلیل برخی از اقتصاددان‌ها به مطالعه آن می‌پردازند. بااین‌حال، اقتصاد به‌معنای مطالعه سهام و اوراق قرضه نیست.

معادلات ریاضی روی تخته سیاه

اقتصاد صرفا معادلات ریاضی نیست

برخی از افراد تصور می‌کنند اقتصاد ربطی به دنیای واقعی ندارد و فقط بازی با معادلات ریاضی است! باید گفت درست است که برخی از اقتصاددان‌ها بیشتر عمر خود را صرف ایده‌های انتزاعی ریاضی می‌کنند؛ اما از بین آن‌ها افرادی هم هستند که همواره تلاش کرده‌اند نحوه ارتباط این ایده‌ها با دنیای واقعی را درک کنند. این تلاش‌ها شاخه‌ای با عنوان «اقتصاد کاربردی» را ایجاد کرده است که از نظریه‌های اقتصادی، آمار و ابزارهای مختلف برای حل مسائل دنیای واقعی استفاده می‌کند.

طرفدار نظام سرمایه‌داری

یک سوءتفاهم بزرگ درباره اقتصاد این است که اقتصاد همان سرمایه‌داری است یا حداقل طرفدار آن است. شاید برخی از اقتصاددان‌ها برای سرمایه‌داری احترام زیادی قائل باشند اما بیشتر آن‌ها طیف وسیعی از دیدگاه‌های گوناگون را بررسی می‌کنند. بنابراین، اقتصاد طرفدار نظام سرمایه‌داری نیست. اتفاقاً شکست این نظام و خوب یا بد بودن آن به‌شدت در علم اقتصاد مورد بحث قرار می‌گیرد. مطالعه چگونگی کاهش نابرابری، تبعیض و تخریب محیط‌زیست همگی از حوزه‌های مهم پژوهش در اقتصاد امروز هستند.

بخش دوم: مفاهیم و فرضیات اساسی اقتصاد

اقتصاد بر پایه تعدادی از مفاهیم و فرضیات اساسی بنا شده است که به ما کمک می‌کنند چگونگی عملکرد اقتصاد را درک کنیم. برخی از این مفاهیم و فرضیات کلیدی عبارت‌اند از:

کمیابی

کمیابی (Scarcity) یکی از سه مفهوم اصلی اقتصاد است. این مفهوم به این واقعیت اشاره دارد که منابع در دسترس ما از آب و پول و مواد اولیه گرفته تا نیروی کار، محدود هستند و بنابراین باید درباره نحوه استفاده از منابع تصمیم بگیریم. این کمیابیِ منابع باعث می‌شود همیشه مجبور به انتخاب از بین آن‌ها باشیم.

هزینه فرصت

هزینه فرصت (Opportunity cost) ارزش یا بهای گزینه‌ای است که به‌خاطر انتخاب آن را کنار می‌گذاریم. برای مثال، فرض کنیم ۱۵ میلیون تومان پول داریم و باید بین خرید یک گوشی هوشمند و شرکت در یک دوره آموزشی مهم یکی را انتخاب کنیم. اگر گوشی را بخریم، ارزش آن دوره آموزشی ازنظر دانش، مهارت یا مزایایی که می‌توانستیم کسب کنیم، هزینه فرصت تصمیم ماست و آن را از دست داده‌ایم.

نیازها و خواسته‌ها

در علم اقتصاد، نیاز به‌معنای چیزی است که باید داشته باشیم (ضروری است) ولی خواسته چیزی است که دوست داریم داشته باشیم (ضروری نیست).

تحلیل حاشیه‌ای

تحلیل و ارزیابی مزایا و هزینه‌های یک تصمیم در اقتصاد

تحلیل حاشیه‌ای (Marginal analysis) مفهومی در اقتصاد است که از آن برای تصمیم‌گیری درباره تخصیص منابع استفاده می‌شود. در این تحلیل، همه مزایا و هزینه‌هایی را که ممکن است یک تصمیم در بر داشته باشد، می‌سنجیم تا ببینیم آیا ارزشش را دارد یا نه. مثال انگشتر و مسافرت را یادتان هست؟ وقتی همه جوانب را بررسی می‌کنید تا ببینید در شرایط فعلی خرید انگشتر به نفعتان است یا مسافرت، در حال انجام تحلیل حاشیه‌ای هستید.

مشوق‌ها

مشوق‌ها (Incentives) پاداش‌ها یا جریمه‌هایی هستند که رفتار افراد را شکل می‌دهند. در اقتصاد فرض بر این است که افراد به‌صورت عقلانی به مشوق‌ها پاسخ می‌دهند و بنابراین، تغییر در مشوق می‌تواند الگوهای رفتاری را تغییر دهد. برای مثال، کاهش مالیات برای شرکت‌هایی که در فناوری‌های سبز سرمایه‌گذاری می‌کنند (مشوق مثبت) می‌تواند باعث تقویت نوآوری شود؛ درحالی‌که جریمه‌های زیست‌محیطی (به‌عنوان مشوق منفی) می‌تواند آلودگی را کاهش دهد. مشوق‌ها می‌توانند مالی یا غیرمالی باشند.

بده‌بستان یا ترید آف

مفهوم کمیابی در اقتصاد باعث می‌شود منابع محدود باشند و بنابراین، همیشه نوعی بده‌بستان (Trade-off) بین اهداف و مقاصد مختلف وجود دارد. بده‌بستان در اقتصاد به‌معنای فداکردن یک نیاز یا خواسته به‌خاطر برآورده‌کردن نیاز دیگر، در مواقعی است که نمی‌توان همزمان هردو را داشت. برای مثال، وقتی مجبور می‌شوید بین خرید یک خودروی جدید یا پس‌انداز برای بازنشستگی یکی را انتخاب کنید، بده‌بستان انجام داده‌اید. این مفهوم در تصمیم‌گیری‌های فردی مانند مدیریت بودجه و حتی در سیاست‌گذاری کلان، مانند تخصیص بودجه دولت، به کار می‌رود.

بازار

بازار (Market) مکانیزمی است که ازطریق آن، کالاها و خدمات مبادله می‌شوند. در یک بازار، خریداران و فروشندگان برای تبادل کالاها و خدمات با قیمتی که نشان‌دهنده کمیابی نسبی آن اقلام است، گرد هم می‌آیند.

بخش سوم: مدل‌های اقتصادی و کاربردهای آن‌ها

مدل‌های اقتصادی، تصاویر ساده‌شده‌ای از دنیای واقعی هستند که اقتصاددان‌ها با کمک آن‌ها پدیده‌های پیچیده اقتصادی را درک و تحلیل می‌کنند. این مدل‌ها معمولاً شامل مجموعه‌ای از فرضیات درباره رفتار عوامل اقتصادی ازجمله افراد و شرکت‌ها و روابط ریاضی برای توصیف تعاملات بین آن عوامل هستند. هرچند ممکن است به‌دلیل ساده‌سازی، این مدل‌ها برخی از جوانب مثل رفتارهای غیرمنتظره یا عوامل خارجی را نادیده بگیرند، باز هم در تحلیل، پیش‌بینی و سیاست‌گذاری کاربرد گسترده‌ای دارند.

انواع مدل‌های اقتصادی

برخی از مدل‌های اقتصادی رایج عبارت‌اند از:

مدل عرضه و تقاضا

مدل عرضه و تقاضا (Supply and Demand) توضیح می‌دهد که چگونه قیمت‌ها در یک بازار بر اساس رفتار خریداران و فروشندگان تعیین می‌شوند. این مدل بر این فرض استوار است که با کاهش قیمت یک کالا یا خدمت، خریداران تمایل بیشتری به خرید آن پیدا می‌کنند. برعکس، فروشندگان با افزایش قیمت تمایل بیشتری به فروش دارند.

مدل منحنی امکانات تولید

مدل منحنی امکانات تولید (Production Possibilities Frontier) ترکیب‌های مختلفی از دو کالا را که یک اقتصاد قادر است با منابع و فناوری محدودی که در اختیار دارد تولید کند، نشان می‌دهد. در مدل PPF فرض بر این است که منابع (مثل نیروی کار و سرمایه) ثابت هستند و فرایند تولید کارآمد است. به‌زبان ساده این مدل به ما کمک می‌کند منابع را به‌شکل بهینه بین تولید دو کالا تقسیم کنیم.

نقاط روی منحنی PPF نشان‌دهنده تخصیص بهینه منابع هستند، درحالی‌که نقاط داخل منحنی ناکارآمدی تخصیص منابع و نقاط خارج آن غیرقابل‌دسترس‌بودن منابع را نشان می‌دهند. هرجا که منحنی مقعر است، یعنی برای تولید بیشتر یکی از دو کالا، باید از تولید کالای دیگر کاسته شود. PPF در تحلیل بده‌بستان‌ها، تخصیص منابع و اثرات رشد اقتصادی کاربرد دارد.

مدل جریان دورانی

مدل جریان دورانی (Circular Flow) نشان می‌دهد که چگونه کالاها، خدمات و پول بین خانوارها و شرکت‌ها در یک اقتصاد جریان می‌یابد. فرض مدل CF بر آن است که خانوارها نیروی کار و سرمایه را در ازای درآمد به شرکت‌ها ارائه می‌دهند و دوباره از این درآمد برای خرید کالاها و خدمات شرکت‌ها استفاده می‌کنند.

مدل IS-LM model

مدل IS-LM

IS-LM کوتاه‌شدهٔ عبارت Investment-Saving / Liquidity Preference-Money Supply است و تعامل بخش واقعی (تولید و درآمد) و بخش مالی (پول و نرخ بهره) یک اقتصاد را توصیف می‌کند. به‌عبارت بهتر، این مدل برای بررسی تأثیر سیاست‌های پولی (مثل تغییر عرضه پول) و سیاست‌های مالی (مثل تغییر مخارج دولت یا مالیات) بر متغیرهایی نظیر تولید و نرخ بهره به کار می‌رود.

کاربرد مدل‌های اقتصادی

مدل‌های اقتصادی برای اهداف مختلفی سودمند هستند. برای مثال، می‌توان از آن‌ها برای اهداف زیر استفاده کرد:

پیش‌بینی رفتار آینده اقتصاد

مدل‌های اقتصادی می‌توانند برای پیش‌بینی رفتار آینده اقتصاد استفاده شوند. برای مثال، یک مدل ساخته‌شده از بازار مسکن می‌تواند پیش‌بینی کند که افزایش نرخ بهره که تقاضا را کاهش می‌دهد یا کاهش عرضه مسکن که باعث رقابت شدیدتر می‌شود، چگونه می‌تواند بر قیمت‌ها تأثیر بگذارد.

تحلیل سیاست‌گذاری

مدل‌های اقتصادی می‌توانند برای تحلیل تأثیر سیاست‌گذاری‌های مختلف استفاده شوند. برای مثال، یک مدل از نظام مالیاتی ممکن است برای ارزیابی اثرات کاهش مالیات پیشنهادی بر درآمدهای دولت و رشد اقتصادی به کار رود. چنین مدلی می‌تواند نشان دهد که چگونه کاهش مالیات ممکن است به‌دلیل افزایش درآمد خانوارها، تقاضای کل و رشد اقتصادی را تحریک کند اما همزمان درآمد دولت را کاهش دهد.

درک پدیده‌های پیچیده

مدل‌های اقتصادی می‌توانند به اقتصاددانان برای درک پدیده‌های پیچیده اقتصادی ازجمله علل تورم یا اثرات جهانی‌سازی کمک کنند.

با وجود مفید بودن مدل‌های اقتصادی برای تحلیل اقتصاد، باید به خاطر داشت که این مدل‌ها ساده‌سازی‌هایی از دنیای واقعی هستند و چون عوامل غیرمنتظره مانند تغییرات رفتاری را در نظر نمی‌گیرند، ممکن است نتوانند تمام پیچیدگی‌های رفتار اقتصادی را به‌طور کامل پوشش دهند.

بخش چهارم: نقش دولت در اقتصاد

نقش دولت در اقتصاد موضوع بحث گسترده‌ای میان اقتصاددانان و سیاست‌گذاران است. دو دیدگاه اصلی درباره نقش دولت در اقتصاد وجود دارد: دیدگاه لسه فر (Laissez-faire) و دیدگاه مداخله‌گرایانه.

دیدگاه لسه فر

دیدگاه لسه فر می‌گوید مداخله دولت در اقتصاد باید حداقل باشد یا اصلاً نباشد. براساس این دیدگاه، بازار خودش می‌تواند کارآمدترین روش برای تخصیص منابع و تعیین قیمت‌ها را پیدا کند و بنابراین، عملکرد آن باید آزادانه و بدون دخالت دولت باشد. طرفداران این دیدگاه استدلال می‌کنند که مداخله دولت می‌تواند به ناکارآمدی‌ها و تحریف‌هایی در بازار منجر شود.

دیدگاه مداخله‌گرایانه

در مقابل، دیدگاه مداخله‌گرایانه بر این باور است که مداخله دولت در اقتصاد در شرایط خاصی برای اصلاح ناکامی‌های بازار و ترویج رشد و ثبات اقتصادی ضروری است. ناکامی‌ها زمانی رخ می‌دهند که بازار منابع را به‌طور کارآمد تخصیص نمی‌دهد یا اثرات خارجی مثل آلودگی یا ترافیک نادیده گرفته می‌شوند. طرفداران این دیدگاه استدلال می‌کنند که مداخله دولت می‌تواند ناکامی‌های بازار را اصلاح کند و با تأمین کالاهای عمومی مانند آموزش و زیرساخت، تنظیم انحصارهای طبیعی و تثبیت اقتصاد ازطریق سیاست‌های پولی و مالی، رشد اقتصادی را ترویج دهد.

بخش پنجم: اقتصاد خرد

اقتصاد خرد (Microeconomics) شاخه‌ای از علم اقتصاد است که رفتار افراد، خانوارها و شرکت‌ها را از این نظر که چگونه تصمیم می‌گیرند و چه انگیزه‌هایی آن‌ها را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد مطالعه می‌کند. در اقتصاد خرد تمرکز روی موضوعات کوچک‌تر مثل قیمت یک محصول خاص یا تصمیم یک شرکت برای تولید است. در این تعریف، شرکت فقط یک نهاد واحد نیست و به همه انواع کسب‌وکار اشاره دارد.

مفاهیم اساسی در اقتصاد خرد شامل موارد زیر هستند:

  • نظام‌های بازار: شامل قانون تقاضا، قانون عرضه، تعادل بازار
  • نظریه مصرف‌کننده: شامل محدودیت بودجه، تابع مطلوبیت
  • نظریه تولیدکننده: شامل تابع تولید، هزینه‌های تولید، به حداکثر رساندن سود
  • ساختارهای بازار و استراتژی‌های قیمت‌گذاری: شامل رقابت کامل، مونوپولی، الیگوپولی، رقابت انحصاری.

نظام‌های بازار

نظام‌های بازار چهارچوب‌هایی را برای تعاملات اقتصادی فراهم می‌کنند که رفتار بنگاه‌ها و مصرف‌کنندگان را هدایت می‌کند. اجزای بنیادین این سیستم‌ها شامل قانون تقاضا، قانون عرضه و تعادل بازار هستند که نشان می‌دهند چگونه تعاملات عرضه‌کنندگان و تقاضاکنندگان در ساختارهای مختلف بازار به تخصیص کارآمد منابع منجر می‌شود. در ادامه این اجزا را بررسی کرده‌ایم:

قانون تقاضا

قانون تقاضا

قانون تقاضا (Law of Demand) یکی از مفاهیم بنیادی در اقتصاد خرد است که می‌گوید با افزایش قیمت یک کالا یا خدمت، مقدار تقاضا برای آن کاهش می‌یابد و بالعکس. در این قانون فرض بر آن است که سایر عوامل مانند درآمد، قیمت کالاهای مرتبط، سلیقه‌ها و ترجیحات ثابت بمانند. هنگامی‌که هر یک از این عوامل تغییر می‌کنند، مقدار تقاضا در یک قیمت مشخص هم تغییر می‌کند.

دلایل متعددی وجود دارد که چرا این قانون درست است. با افزایش قیمت یک کالا یا خدمت، مصرف‌کنندگان یا به‌دنبال جایگزین‌های ارزان‌تری می‌روند یا ممکن است مقدار کمتری از آن را خریداری کنند. شاید هم خرید خود را به تأخیر بیندازند تا قیمت پایین بیاید. از سوی دیگر، برخی از تولیدکنندگان هم ممکن است با مشاهده افزایش قیمت، جایگزین‌های ارزان‌تری را عرضه کنند. همه این موارد به کاهش تقاضا برای کالا یا خدمتی که گران شده است می‌انجامد.

پیامدهای قانون تقاضا برای کسب‌وکارها و سیاست‌گذاران

کسب‌وکارها باید هنگام تعیین قیمت کالاها یا خدمات خود، کشش قیمتی (Elasticity) تقاضا را در نظر بگیرند. کشش تقاضا حساسیت مقدار تقاضا را نسبت به قیمت نشان می‌دهد. اگر تقاضا بسیار کشسان باشد، یعنی کوچک‌ترین تغییر در قیمت به تغییر چشمگیری در تقاضا منجر می‌شود. بنابراین، کسب‌وکارها باید مراقب باشند که قیمت را بیش‌ازحد افزایش ندهند وگرنه مشتریان خود را از دست خواهند داد. یک مثال بزنیم:

اگر قیمت یک لباس از برند دیور ۱۰درصد گران شود، ممکن است ۵۰درصد از تقاضا برای آن لباس کاهش یابد؛ زیرا مردم مجبور نیستند چنین لباسی را بخرند (تقاضای کشسان). در مقابل، اگر بنزین ۱۰درصد گران شود، شاید فقط ۱درصد از مردم خودروهایشان را بفروشند تا بنزین نخرند و بیشتر مردم همچنان به بنزین نیاز خواهند داشت (تقاضای ناکشسان).

سیاست‌گذاران هم باید قانون تقاضا را هنگام تعیین مالیات‌ها یا سایر سیاست‌هایی که بر قیمت‌ها تأثیر می‌گذارند در نظر بگیرند.

قانون عرضه

قانون عرضه

قانون عرضه (Law of Supply) یکی دیگر از مفاهیم بنیادی در اقتصاد خرد است که می‌گوید با افزایش قیمت یک کالا یا خدمت، مقدار عرضه آن نیز افزایش می‌یابد و بالعکس. البته به شرطی که عواملی مانند قیمت مواد اولیه، فناوری و تعداد عرضه‌کنندگان ثابت بمانند. با تغییر هریک از این عوامل، مقدار عرضه در یک قیمت مشخص تغییر خواهد کرد.

دلایل متعددی وجود دارد که چرا قانون عرضه درست است. با افزایش قیمت یک کالا یا خدمت، تولیدکنندگان عرضه آن را بیشتر می‌کنند تا به سود بیشتری برسند. برای این کار ممکن است منابعی مثل سرمایه یا نیروی کار را از تولیدات کمترسودآور به تولیدات سودآورتر منتقل کنند که باز هم به افزایش عرضه می‌انجامد. از سوی دیگر، وقتی کالایی سودآور است تولیدکنندگان جدیدی وارد بازار می‌شوند که باز هم با افزایش عرضه آن کالا مواجه خواهیم بود.

پیامدهای قانون عرضه برای کسب‌وکارها و سیاست‌گذاران

کسب‌وکارها باید هنگام تصمیم‌گیری برای تولید بیشتر، کشش قیمتی عرضه را در نظر بگیرند. کشش عرضه حساسیت مقدار عرضه را به تغییرات قیمت نشان می‌دهد. اگر عرضه بسیار کشسان باشد، یعنی حتی یک تغییر کوچک در قیمت، تغییر چشمگیری در مقدار عرضه ایجاد می‌کند. کسب‌وکارها باید مراقب باشند که بدون توجه به تقاضای بازار، بیش‌ازحد تولید نکنند وگرنه با مازاد عرضه روبه‌رو خواهند شد. برای مثال، عرضه بستنی کشسان است زیرا وقتی قیمت بستنی خاصی کمی افزایش می‌یابد، کارخانه‌ها به‌سرعت می‌توانند عرضه آن را افزایش دهند. این در حالی است که عرضه کالاهایی مانند بنزین کشسانی پایینی دارد؛ چرا که قیمت بنزین هرچقدر هم گران شود، عرضه آن به‌دلیل زمان‌بر بودن و هزینه‌بر بودن، نمی‌تواند به‌سرعت افزایش یابد و بازار را اشباع کند.

سیاست‌گذاران نیز باید قانون عرضه را هنگام طراحی سیاست‌هایی که بر هزینه‌های تولید اثر می‌گذارند، مدنظر قرار دهند. برای مثال، افزایش مالیات بر مواد اولیه می‌تواند هزینه تولید را بالا ببرد و عرضه کالا را کاهش دهد که به افزایش قیمت‌ها منجر می‌شود.

تعادل بازار

نقطه تعادل بازار

در اقتصاد خرد، تعادل بازار (Market Equilibrium) به نقطه‌ای اشاره دارد که در آن مقدار تقاضای یک کالا یا خدمت با مقدار عرضه آن در یک سطح قیمتی مشخص برابر است. در قیمت تعادلی، خریداران و فروشندگان هیچ انگیزه‌ای برای تغییر رفتار خود ندارند.

در بازاری که قیمت‌ها بیشتر از قیمت تعادلی است، مردم کمتر خرید می‌کنند؛ بنابراین مقدار عرضه از مقدار تقاضا بیشتر می‌شود. عرضه مازاد، فشار نزولی بر قیمت وارد می‌کند و به کاهش قیمت و افزایش تقاضا منجر می‌شود. این وضعیت تا زمانی که بازار به تعادل برسد ادامه دارد. حال اگر قیمت پایین‌تر از قیمت تعادلی باشد، مقدار تقاضا از عرضه بیشتر است و بنابراین، کمبود کالا یا خدمت ایجاد می‌شود. چنین کمبودی فشار صعودی بر قیمت وارد می‌کند و به افزایش قیمت و کاهش تقاضا می‌انجامد تا زمانی که بازار به تعادل برسد.

مفهوم تعادل بازار نشان می‌دهد که چگونه بازارها رفتار خریداران و فروشندگان را هماهنگ می‌کنند تا به یک نتیجه کارآمد برسند. هرگونه مداخله در بازار، مانند کنترل قیمت یا مالیات، می‌تواند به تحریف بازار و کاهش کارآیی اقتصادی منجر شود.

نظریه مصرف‌کننده

نظریه مصرف‌کننده در اقتصاد خرد چهارچوبی برای تحلیل رفتار مصرف‌کنندگان در انتخاب کالاها و خدمات ارائه می‌دهد. محدودیت بودجه و تابع مطلوبیت، به‌عنوان اجزای اصلی این نظریه، ابزارهایی برای بررسی تصمیم‌گیری‌های بهینه مصرف‌کننده فراهم می‌کنند. این مفاهیم را در ادامه بررسی می‌کنیم:

محدودیت بودجه

محدودیت بودجه می‌گوید کل مبلغی که یک مصرف‌کننده می‌تواند برای خرید کالاها و خدمات خرج کند، محدود به درآمد اوست. این محدودیت نشان می‌دهد که مصرف‌کننده هنگام تصمیم‌گیری برای تخصیص درآمد خود به نیازها و خواسته‌هایش با چه انتخاب‌هایی مواجه است. معمولاً مصرف‌کنندگان ترکیبی از کالاها و خدمات را انتخاب می‌کنند که بیشترین رضایت یا سودمندی را برای آن‌ها داشته باشد.

تابع مطلوبیت

تابع مطلوبیت یک تابع ریاضی است که ترجیحات مصرف‌کننده نسبت به کالاها و خدمات مختلف را نشان می‌دهد و سطح رضایت او را از ترکیب منابع توصیف می‌کند. اقتصاددانان با کمک تابع مطلوبیت می‌توانند پیش‌بینی کنند که مصرف‌کنندگان چگونه به تغییرات قیمت و درآمد واکنش نشان می‌دهند و چگونه منابع محدودی را که در اختیار دارند بین نیازهایشان توزیع می‌کنند تا بالاترین سطح رضایت را برای خود فراهم آورند.

نظریه تولیدکننده

نظریه تولیدکننده در اقتصاد خرد چهارچوبی برای تحلیل رفتار بنگاه‌ها (واحدهای اقتصادی تولیدکننده کالا و خدمات) در فرایند تولید و تصمیم‌گیری اقتصادی ارائه می‌دهد. تابع تولید، هزینه‌های تولید و به حداکثر رساندن سود، به‌عنوان اجزای اصلی این نظریه، ابزارهایی برای بررسی چگونگی تخصیص منابع و دستیابی به کارآیی اقتصادی فراهم می‌کنند. این مفاهیم را در ادامه توضیح می‌دهیم.

تابع تولید

در اقتصاد خرد، تابع تولید یک رابطه ریاضی بین ورودی‌ها و خروجی‌ها هنگام تولید کالاها و خدمات است. این تابع حداکثر خروجی را که می‌توان با استفاده از مجموعه مشخصی از نهاده‌ها (کل مواد اولیه و منابع) تولید کرد نشان می‌دهد، مشروط بر اینکه فناوری ثابت بماند. دو ویژگی مهم تابع تولید عبارت‌اند از:

۱. بازده نسبت به مقیاس که نرخ افزایش خروجی را درصورت افزایش همه نهاده‌های تولید به یک نسبت مشخص نشان می‌دهد. اگر خروجی با همان نسبتی که نهاده‌ها را افزایش داده‌ایم افزایش یابد، بازده نسبت به مقیاس ثابت است. اگر با نسبت بیشتری افزایش یابد، بازده نسبت به مقیاس افزایشی است و اگر با نسبت کمتری افزایش یابد، بازده نسبت به مقیاس کاهشی خواهیم داشت.

۲. بهره‌وری نهایی به خروجی اضافی تولیدشده هنگام افزودن یک واحد از یک نهاده اشاره دارد، در شرایطی که سایر نهاده‌ها ثابت نگه داشته شوند. از تابع تولید می‌توان برای تعیین بهترین ترکیب از نهاده‌های تولید، باتوجه‌به قیمت آن‌ها و قیمت خروجی، استفاده کرد. بهترین ترکیب آن است که هزینه تولید مقدار مشخصی از خروجی را به حداقل برساند.

هزینه‌های تولید

تحلیل و بررسی هزینه‌های تولید

هزینه‌های تولید به هزینه‌هایی اشاره دارد که یک شرکت در فرایند تولید کالاها و خدمات متحمل می‌شود. درک این هزینه‌ها به تولیدکنندگان کمک می‌کند درباره سطوح تولید، قیمت‌گذاری و سودآوری تصمیمات آگاهانه‌ای بگیرند. هزینه‌های تولید به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند:

هزینه‌های ثابت: به هزینه‌هایی اشاره دارند که با سطح تولید تغییر نمی‌کنند؛ مانند اجاره، حقوق، مالیات بر املاک.

هزینه‌های متغیر: به هزینه‌هایی اشاره دارند که با سطح تولید افزایش یا کاهش می‌یابند؛ مانند مواد اولیه، نیروی کار و خدمات عمومی. خود هزینه‌های متغیر به دو دسته هزینه‌های واضح و هزینه‌های ضمنی تقسیم می‌شوند. هزینه‌های واضح همان هزینه‌های واقعی و پرداخت‌شده، مانند نیروی کار و مواد اولیه هستند. هزینه‌های ضمنی به هزینه فرصت استفاده از عوامل تولید اشاره دارند. برای مثال، وقتی محل کسب‌وکارتان مال خودتان است و بابت آن اجاره‌ای نمی‌پردازید، مبلغ این اجاره هزینه ضمنی است.

حداکثر کردن سود

حداکثر کردن سود فرایندی است که در آن مشخص می‌شود یک تولیدکننده برای رسیدن به بالاترین سود ممکن چقدر باید تولید کند. برای درک این فرایند باید رابطه بین هزینه و درآمد کل شرکت را در نظر گرفت.

درآمد کل شرکت مبلغی است که از فروش محصولات آن به دست می‌آید و هزینه کل، مجموع هزینه‌های ثابت و هزینه‌های متغیر شرکت است. اگر شرکت می‌خواهد سود خود را به حداکثر برساند، باید سطحی از خروجی را پیدا کند که در آن درآمد حاصل از فروش یک واحد اضافی خروجی (درآمد حاشیه‌ای) با هزینه تولید یک واحد اضافی خروجی (هزینه حاشیه‌ای) برابر باشد. چنانچه درآمد حاشیه‌ای بیشتر از هزینه حاشیه‌ای باشد، تولیدکننده باید تولیدش را افزایش دهد و بالعکس.

توجه به این نکته مهم است که حداکثر کردن سود لزوماً به‌معنای افزایش رفاه اجتماعی یا ایجاد ارزش بیشتر برای جامعه نیست. در بسیاری از موارد، شرکت‌ها سود خود را به بهای تخریب محیط‌زیست یا بهره‌کشی از نیروی کار به حداکثر می‌رسانند که اثرات منفی و آسیب‌زای متعددی بر جامعه دارد.

ساختارهای بازار و استراتژی‌های قیمت‌گذاری

انواع ساختار بازار

ساختار بازار به نحوه سازمان‌دهی و ویژگی‌های رقابتی یک بازار شامل تعداد شرکت‌ها، نوع محصولات، موانع ورود و خروج و میزان کنترل شرکت‌ها بر قیمت اشاره دارد. انواع اصلی ساختار بازار شامل رقابت کامل، مونوپولی، الیگوپولی و رقابت انحصاری است که در هر یک از آن‌ها استراتژی‌های خاصی برای قیمت‌گذاری اتخاذ می‌شود. در ادامه این چهار ساختار اصلی را بررسی می‌کنیم.

رقابت کامل

رقابت کامل (Perfect Competition) یکی از ساختارهای بازار است که در آن تعداد زیادی شرکت کوچک محصولات همگن تولید می‌کنند و هیچ کنترلی بر قیمت محصول ندارند. در رقابت کامل، هیچ مانعی برای ورود یا خروج وجود ندارد و همه شرکت‌ها به فناوری و منابع یکسانی دسترسی دارند. قیمت در این بازار فقط با نیروهای عرضه و تقاضا تعیین می‌شود و هر شرکت باید قیمت تعیین‌شده در صنعت را بپذیرد. ویژگی‌های رقابت کامل عبارت‌اند از:

  •  تعداد زیاد شرکت‌های کوچک: در رقابت کامل، تعداد زیادی شرکت کوچک محصولات همگن تولید می‌کنند.
  • محصولات همگن: محصولاتی هستند که همه شرکت‌های حاضر در صنعت به‌صورت یکسان تولید می‌کنند و تفاوت خاصی بین فروشندگان برای مصرف‌کننده وجود ندارد.
  • ورود و خروج آزاد: هیچ مانعی برای ورود یا خروج وجود ندارد و شرکت‌ها می‌توانند بدون محدودیت وارد صنعت یا از آن خارج شوند.
  • اطلاعات کامل: همه خریداران و فروشندگان اطلاعات کاملی درباره بازار و قیمت‌ها دارند.
  • سود اقتصادی صفر: حاشیه سود شرکت‌ها در رقابت کامل بسیار کم است و در بلندمدت به صفر می‌رسد؛ یعنی فقط به اندازه‌ای درآمد دارند که هزینه‌های خود را پوشش دهند.

توجه کنید که رقابت کامل یک مفهوم نظری است و یافتن چنین ساختار بازاری در واقعیت به‌ندرت اتفاق می‌افتد. شاید بتوان بازار صنایع کشاورزی، بازار سهام یا فارکس را به‌عنوان نمونه‌هایی از بازار رقابت کامل در نظر گرفت (هرچند کاملاً در این تعریف جای نمی‌گیرند) وگرنه حتی یک تولیدکننده بیسکوییت هم سعی می‌کند محصولات نوآورانه‌ای طراحی کند که هیچ شرکت دیگری آن را تولید نکرده باشد.

رقابت انحصاری

رقابت انحصاری (Monopolistic Competition) یک ساختار بازار است که ترکیبی از ویژگی‌های رقابت کامل و انحصار را دارد. مشخصه این ساختار وجود تعداد زیادی شرکت کوچک است که محصولات کمی متمایز از هم ارائه می‌دهند و هریک تاحدودی در بازار قدرت دارند. ویژگی‌های اساسی رقابت انحصاری شامل موارد زیر است:

  • تمایز محصول: هر شرکت تلاش می‌کند محصولش را از نظر برندینگ، کیفیت، بسته‌بندی، خدمات پس از فروش و سایر ویژگی‌ها کمی متفاوت از سایر رقبا ارائه دهد. بنابراین می‌تواند قیمت کمی بالاتر را تعیین کند اما همچنان قدرتش در بازار محدود است.
  • تعداد زیاد شرکت‌ها: در این ساختار تعداد شرکت‌های حاضر زیاد است و هرکدام سهم کوچکی از بازار را در اختیار دارند. هیچ شرکتی نمی‌تواند تأثیر قابل‌توجهی بر قیمت بازار بگذارد.
  • ورود و خروج آزاد: موانع ورود قابل‌توجهی در این بازار وجود ندارد.
  • تبلیغات: شرکت‌ها در رقابت انحصاری اغلب به تبلیغات روی می‌آورند تا در مشتریان وفاداری ایجاد کنند.
  • سود اقتصادی کوتاه‌مدت: این شرکت‌ها می‌توانند در کوتاه‌مدت حاشیه سود خوبی داشته باشند، اما در بلندمدت با ورود شرکت‌های جدید سودشان کمتر می‌شود.

رقابت انحصاری را به‌وضوح می‌توان در صنایعی مانند رستوران‌ها، پوشاک و کالاهای مصرفی دید. مک‌دونالد، نایکی، پوما و شرکت‌های مشابه آن‌ها نمونه‌های خوبی از شرکت‌های فعال در رقابت انحصاری هستند.

مونوپولی

مونوپولی در اقتصاد

مونوپولی (Monopoly) یا انحصار یکی از ساختارهای بازار است که در آن، یک شرکت واحد کالاها یا خدماتی را به بازار عرضه می‌کند که جایگزین یا رقیب ندارد. به همین دلیل، شرکت‌های مونوپولی قدرت فوق‌العاده‌ای در بازار دارند که می‌توانند از آن برای تعیین قیمت‌ها و محدودکردن خروجی استفاده کنند. برخلاف رقابت کامل، حاشیه سود مونوپولی در بلندمدت بسیار بالاست و هیچ فشاری برای بهبود کارآیی به آن تحمیل نمی‌شود. دو نوع مونوپولی داریم:

مونوپولی طبیعی: زمانی ایجاد می‌شود که بزرگ‌ترین شرکت در یک صنعت به‌دلیل صرفه به مقیاس، کالاها یا خدمات را با هزینه‌ای کمتر از هر رقیب دیگری تولید کند. برای مثال، شرکت آمازون در حوزه خدمات ابری (AWS) مونوپولی طبیعی دارد؛ زیرا هزینه زیرساخت‌های عظیم سرورهایش دربرابر درآمدی که دارد بسیار به‌صرفه است. بنابراین، خدمات ابری را ارزان‌تر از شرکت‌های کوچک‌تر ارائه می‌دهد. حال اگر شرکتی بخواهد با آمازون رقابت کند، باید برای چنین زیرساخت‌هایی هزینه هنگفتی بپردازد و به‌ناچار آن را با قیمت بالاتر خدمات خود جبران کند. وقتی آمازون هست، چرا از خدمات گران‌تر شرکت دیگری استفاده کنیم؟

در کشور خودمان شرکت توانیر انحصار توزیع برق را دارد زیرا هیچ شرکتی نمی‌تواند از پس هزینه زیرساخت‌های شبکه برق بربیاید و ارزان‌تر از توانیر برق را دراختیار مردم قرار دهد.

مونوپولی مصنوعی: زمانی ایجاد می‌شود که یک شرکت از موانع ورود برای جلوگیری از ورود رقبا به بازار استفاده کند. این موانع می‌توانند قانونی باشند (مانند حق اختراع واکسن کووید-۱۹ که تا مدتی به شرکت فایزر تعلق داشت و تولید واکسن مشابه را محدود کرده بود) یا به کنترل منابع کمیاب مرتبط باشند (مانند شرکتی که یک ماده معدنی کمیاب را کنترل می‌کند و اجازه دسترسی به آن را به هر شرکتی نمی‌دهد).

مشکل مونوپولی چیست؟

مونوپولی‌ها می‌توانند به ناکارآمدی اقتصادی منجر شوند، زیرا انحصارگر خروجی را محدود می‌کند و هروقت بخواهد می‌تواند قیمت‌ها را دستکاری کند. از سوی دیگر، مونوپولی‌ها ممکن است انگیزه‌ای برای نوآوری یا بهبود محصولات یا خدمات خود نداشته باشند؛ زیرا رقابتی وجود ندارد که نگرانشان کند.

به همین دلیل، یک‌سری قوانین ضد انحصار تنظیم شده است که از مونوپولی‌ها به‌ویژه مونوپولی‌های مصنوعی که با استفاده عمدی از موانع ورود، رقابت را محدود می‌کنند، جلوگیری به عمل آید. این قوانین اقدامات ضدرقابتی مانند تثبیت قیمت، معاملات انحصاری و قیمت‌گذاری تهاجمی را ممنوع می‌کنند و امکان تجزیه شرکت‌هایی را که قدرت بیش‌ازحد در بازار دارند فراهم می‌آورند.

الیگوپولی

الیگوپولی (Oligopoly) یا انحصار چندجانبه، یکی از ساختارهای بازار است که در آن تعداد کمی از شرکت‌ها با یکدیگر رقابت می‌کنند. این تعداد اندک قدرت بازار قابل‌توجهی دارند و می‌توانند بر قیمت و مقدار کالاها و خدمات در بازار تأثیر بگذارند. ویژگی‌های الیگوپولی عبارت‌اند از:

  • تعداد کم شرکت‌ها: در الیگوپولی تعداد کمی از شرکت‌ها در یک صنعت خاص حضور دارند.
  • وابستگی متقابل: شرکت‌ها در یک الیگوپولی به یکدیگر وابسته‌اند. این بدان معناست که اقدامات هر شرکت تأثیر قابل‌توجهی بر شرکت‌های دیگر دارد.
  • موانع ورود: موانع ورود در الیگوپولی بسیار بالاست. شرکت‌های الیگوپولی به‌سختی اجازه ورود شرکت‌های جدید به بازار و تشدید رقابت را می‌دهند.
  • تمایز محصول: شرکت‌ها در یک الیگوپولی اغلب محصولات متمایزی از یکدیگر تولید می‌کنند که به آن‌ها اجازه می‌دهد قدرت بیشتری برای تعیین قیمت داشته باشند و حاشیه سود بالاتری کسب کنند، بدون اینکه جنگ قیمتی با رقبا ایجاد کنند.
  • رقابت غیرقیمتی: شرکت‌ها در ساختار الیگوپولی اغلب ازنظر قیمت با هم رقابت نمی‌کنند؛ بلکه با تبلیغات، بازاریابی و تمایز محصول تلاش می‌کنند مشتریان بیشتری را به‌سوی خود بکشانند.

برخی از نمونه‌های واضح الیگوپولی را می‌توان در صنایع خودروسازی (فورد، جنرال موتورز و تویوتا)، صنعت نوشیدنی (کوکاکولا و پپسی‌کو) و صنعت تلفن همراه (اپل، سامسونگ و هوآوی) دید که احتمالاً همه آن‌ها را می‌شناسید. در هر یک از این صنایع، تسلط بازار دراختیار تعداد کمی از شرکت‌ها است.

بخش ششم: اقتصاد کلان

اقتصاد کلان به مسائل اقتصادی در سطح گسترده‌تر توجه دارد. در اقتصاد کلان به‌جای رفتار یک فرد یا شرکت، عملکرد کل سیستم اقتصادی در نظر گرفته می‌شود. موضوعات کلیدی در اقتصاد کلان شامل موارد زیر هستند:

  • حسابداری درآمد ملی: شامل تولید ناخالص داخلی، تولید ناخالص ملی، تولید خالص داخلی
  • شاخص‌های اقتصاد کلان: شامل تورم، نرخ بیکاری و رشد اقتصادی
  • مدل تقاضای کل و عرضه کل: شامل تقاضای کل، عرضه کل و تعادل در کوتاه‌مدت و بلندمدت
  • سیاست‌های اقتصادی: شامل سیاست مالی و سیاست پولی.

حسابداری درآمد ملی

حسابداری درآمد ملی (National Income Accounting) یک سیستم استاندارد در اقتصاد کلان برای اندازه‌گیری و محاسبه فعالیت‌های اقتصادی یک کشور از تولید ناخالص داخلی گرفته تا تولید ناخالص ملی است و هدف آن ارائه تصویر جامعی از عملکرد اقتصاد کشور است. در ادامه این مفاهیم را بررسی می‌کنیم:

تولید ناخالص داخلی

تولید ناخالص داخلی

تولید ناخالص داخلی (Gross Domestic Product) یکی از مهم‌ترین شاخص‌های اقتصاد کلان است که ارزش کل کالاها و خدمات نهایی تولید شده در مرزهای یک کشور طی یک دوره زمانی مشخص (معمولاً یک سال) را نشان می‌دهد. از GDP برای اندازه‌گیری عملکرد اقتصادی یک کشور استفاده می‌کنند. هرچه GDP بالاتر باشد، اقتصاد بزرگ‌تر و مولدتر است و احتمالاً مردم وضع مالی بهتری دارند. بنابراین می‌توان GDP را به‌عنوان معیاری برای سطح زندگی یک کشور یا رشد اقتصادی آن در نظر گرفت.

بااین‌حال، GDP محدودیت‌هایی دارد. برای مثال، فعالیت‌های غیربازاری مانند کارهای خانگی یا داوطلبانه را در نظر نمی‌گیرد، نابرابری درآمدی یا تفاوت در توزیع ثروت که می‌تواند بر سطح زندگی گروه‌های مختلف در یک کشور تأثیر بگذارد، در آن لحاظ نمی‌شود و از همه مهم‌تر، اغلب تحت تأثیر عواملی مانند تورم، رشد جمعیت و تغییرات نرخ ارز قرار دارد.

انواع تولید ناخالص داخلی شامل GDP اسمی و GDP واقعی هستند. نوع اسمی آن بدون درنظرگرفتن تورم و نوع واقعی آن، با درنظرگرفتن تورم محاسبه می‌شود.

تولید ناخالص ملی

تولید ناخالص ملی (Gross National Product) یکی دیگر از شاخص‌های مهم اقتصاد کلان است که ارزش کل کالاها و خدمات نهایی یک کشور را که اتباع آن، چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور، در یک دوره زمانی مشخص (اغلب یک سال) تولید کرده‌اند اندازه‌گیری می‌کند. شاخص GNP برای اندازه‌گیری اقتصاد یک کشور بسیار سودمند است و کل میزان مصرف، مخارج دولت، سرمایه‌گذاری‌ها و خالص صادرات (یعنی صادرات منهای واردات) را در نظر می‌گیرد.

تولید خالص داخلی

تولید خالص داخلی (Net Domestic Product) یک شاخص اقتصاد کلان است که ارزش کل کالاها و خدمات تولیدشده در مرزهای یک کشور را پس از کسر استهلاک نشان می‌دهد. استهلاک به کاهش ارزش دارایی‌های سرمایه‌ای یک کشور ازجمله ماشین‌آلات و تجهیزات به‌دلیل فرسودگی، منسوخ‌شدن و سایر عوامل اشاره دارد.

شاخص NDP تصویر دقیق‌تری از عملکرد اقتصادی یک کشور درمقایسه‌با GDP ارائه می‌دهد زیرا پس از کم‌کردن استهلاک ارزش دارایی‌های سرمایه‌ای، نتیجه‌ای که به دست می‌دهد خروجی خالص اقتصاد است. بنابراین، افزایش NDP نشان‌دهنده رشد دارایی‌های سرمایه‌ای کشور و افزایش بهره‌وری اقتصاد آن است. در مقابل، کاهش NDP نشان‌دهنده کاهش دارایی‌های سرمایه‌ای و احتمال رکود اقتصادی است. سیاست‌گذاران، سرمایه‌گذاران و تحلیلگران برای ارزیابی سلامت اقتصاد از این معیار استفاده می‌کنند.

شاخص‌های اقتصاد کلان

برخی از مهم‌ترین معیارهای اقتصاد کلان شامل تورم، بیکاری و رشد اقتصادی هستند که در ادامه به شرح آن‌ها می‌پردازیم:

تورم

تورم

تورم (Inflation) به افزایش پایدار قیمت کالاها و خدمات در یک اقتصاد طی یک دوره زمانی اشاره دارد. این شاخص را می‌توان به روش‌های مختلفی اندازه‌گیری کرد، اما رایج‌ترین معیار آن شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI) است که تغییرات قیمت سبدی از کالاها و خدمات را که خانوارها مصرف می‌کنند ردیابی می‌کند.

تورم می‌تواند تأثیرات قابل‌توجهی بر اقتصاد داشته باشد. برای نمونه، تورم بالا قدرت خرید مصرف‌کنندگان و حتی ارزش پس‌اندازها و سرمایه‌گذاری‌های آن‌ها را کاهش می‌دهد که به‌نوبه خود به کاهش رشد اقتصادی منجر می‌شود. از سوی دیگر، تورم پایین می‌تواند به کاهش تولید و مصرف بینجامد، زیرا مصرف‌کنندگان ممکن است خریدهای خود را به امید قیمت‌های پایین‌تر در آینده به تأخیر بیندازند. 

یکی از علل اصلی تورم، افزایش عرضه پول نسبت به عرضه کالاها و خدمات در یک اقتصاد است. این موضوع ممکن است به‌دلیل عواملی مانند مخارج دولت، سیاست پولی انبساطی یا افزایش سرعت گردش پول اتفاق بیفتد. علاوه بر آن، عواملی مانند تغییرات در هزینه‌های تولید یا شوک‌های عرضه (Supply Shock) نیز می‌توانند بر تورم تأثیر بگذارند. 

سیاست‌گذاران برای مقابله با تورم، از سیاست‌های پولی و مالی مختلفی استفاده می‌کنند. برای مثال، سیاست‌های پولی مانند افزایش نرخ بهره یا کاهش عرضه پول و سیاست‌های مالی مانند کاهش مخارج دولت یا افزایش مالیات‌ها می‌توانند تورم را کنترل کنند. بااین‌حال، سیاست‌گذاران باید تأثیرات این سیاست‌ها بر تورم را با اثرات آن‌ها بر سایر عوامل اقتصادی مانند اشتغال و رشد اقتصادی به تعادل برسانند.

نرخ بیکاری

نرخ بیکاری (Unemployment) شاخص مهمی از اقتصاد کلان است که درصد نیروی کاری را که بدون شغل هستند و فعالانه به‌دنبال کار می‌گردند محاسبه می‌کند. این معیار برای ارزیابی سلامت اقتصادی بسیار مهم است زیرا سطوح بالای بیکاری می‌تواند نشان‌دهنده بازار کار ضعیف و احتمال رکود اقتصادی باشد. 

انواع مختلفی از بیکاری وجود دارد: 

  • بیکاری اصطکاکی: به بیکاری افراد در فاصله زمانی بین دو شغل گفته می‌شود. مثال بارز آن، بیکاری دانشجویانی است که فارغ‌التحصیل شده‌اند تا زمانی که وارد بازار کار شوند.
  • بیکاری ساختاری: زمانی ایجاد می‌شود که بین مهارت‌های کارگران و فرصت‌های شغلی موجود مطابقت وجود ندارد.
  • بیکاری چرخه‌ای: نتیجه کاهش در چرخه‌های تولیدات تجاری یا رکود اقتصادی است که به کاهش تقاضا برای نیروی کار منجر می‌شود. 

برای اندازه‌گیری بیکاری معمولاً از طریق نظرسنجی‌های ملی اقدام می‌کنند. این نظرسنجی اطلاعاتی درباره وضعیت اشتغال افراد بالای ۱۶ سال جمع‌آوری می‌کند تا مشخص شود که چه تعداد از آن‌ها شاغل، بیکار یا خارج از نیروی کار هستند. سپس با درصدگرفتن از این آمار، می‌توان نرخ بیکاری را محاسبه کرد.

بیکاری می‌تواند تأثیرات اقتصادی و اجتماعی قابل‌توجهی داشته باشد. از یک سو، هزینه‌های مصرف‌کننده و درآمدهای مالیاتی کاهش می‌یابد و از سوی دیگر، مخارج دولت برای برنامه‌های حمایتی افزایش پیدا می‌کند. درنتیجه، بیکاری طولانی‌مدت می‌تواند فرسایش مهارت‌ها، کاهش فرصت‌های شغلی و پیامدهای منفی برای سلامت روان افراد به دنبال داشته باشد.

دولت‌ها برای کاهش بیکاری معمولاً سیاست‌هایی برای افزایش رشد اقتصادی و ایجاد شغل اتخاذ می‌کنند. این سیاست‌ها ممکن است شامل اقدامات محرک مالی، مشوق‌های مالیاتی برای کسب‌وکارها و سرمایه‌گذاری در برنامه‌های آموزش شغلی باشد.

رشد اقتصادی

رشد اقتصادی به افزایش ظرفیت یک اقتصاد برای تولید کالاها و خدمات طی یک دوره زمانی معین اشاره دارد. این رشد معمولاً با تغییر در تولید ناخالص داخلی واقعی (GDP) در طول زمان اندازه‌گیری می‌شود. رشد اقتصادی به دلایل مختلفی مهم است که ازآن‌جمله می‌توان به افزایش سطح زندگی جمعیت، کاهش فقر و ایجاد فرصت‌هایی برای گسترش کسب‌وکارها و ایجاد شغل اشاره کرد.

یکی از عوامل کلیدی رشد اقتصادی، سرمایه‌گذاری است. سرمایه‌گذاری هم در سطح فردی و هم در سطح دولتی می‌تواند به رشد اقتصاد کمک کند. سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های فیزیکی مانند ماشین‌آلات و زیرساخت‌ها می‌تواند بهره‌وری کارگران را افزایش دهد و به خروجی بالاتر منجر شود. سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی مانند آموزش و پرورش نیز می‌تواند به بهره‌وری و نوآوری بالاتر بینجامد. 

عوامل دیگری که می‌توانند به رشد اقتصادی کمک کنند شامل نوآوری فناوری، افزایش تجارت و جهانی‌سازی، و بهبود در بخش حاکمیت و نهادها هستند. بااین‌حال، اگر رشد اقتصادی به‌درستی مدیریت نشود، می‌تواند پیامدهای منفی مانند تخریب محیط‌زیست و نابرابری ثروت را به همراه داشته باشد. 

برای ترویج رشد اقتصادی، دولت‌ها می‌توانند سیاست‌هایی مانند سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، آموزش و تحقیقات و توسعه و کاهش موانع تجارت و سرمایه‌گذاری اجرا کنند. البته این سیاست‌ها باید با دقت طراحی و اجرا شوند تا از پیامدهای منفی ناخواسته جلوگیری شود.

مدل تقاضای کل و عرضه کل

مدل تقاضای کل و عرضه کل

مدل تقاضای کل و عرضه کل (Aggregate Demand and Aggregate Supply Model) یکی از مدل‌های اصلی در اقتصاد کلان است که از آن برای تحلیل نوسانات اقتصادی، تورم، رشد اقتصادی و سیاست‌های پولی و مالی استفاده می‌کنند. اجزای این مدل عبارت‌اند از:

تقاضای کل

تقاضای کل نشان‌دهنده مجموع مقدار کالاها و خدماتی است که خانوارها، کسب‌وکارها، دولت و خریداران خارجی در سطوح مختلف قیمتی طی یک دوره زمانی مشخص حاضر به خرید آن‌ها هستند. به عبارت دیگر، تقاضای کل نشان‌دهنده تقاضا برای تمام کالاها و خدمات نهایی در یک اقتصاد در یک زمان و سطح قیمتی مشخص است. منحنی تقاضای کل (AD) یک منحنی نزولی است که رابطه بین سطح قیمت و مقدار کل کالاها و خدمات نشان می‌دهد.

چرا منحنی تقاضای کل نزولی است؟

به سه دلیل منحنی تقاضای کل نزولی است:

  • اثر ثروت: تغییر در سطح قیمت باعث تغییر ارزش واقعی ثروت می‌شود که میزان مصرف را تغییر می‌دهد. 
  • اثر نرخ بهره: تغییر در سطح قیمت باعث تغییر نرخ بهره واقعی و درنتیجه تغییر در میزان سرمایه‌گذاری می‌شود.
  • اثر تجارت بین‌المللی: تغییر در سطح قیمت باعث افزایش یا کاهش خالص صادرات می‌شود که نرخ ارز واقعی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. 

اجزای تقاضای کل تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله تغییرات در اعتماد مصرف‌کننده و کسب‌وکار، تغییر سیاست‌های دولت و شرایط اقتصادی بین‌المللی قرار می‌گیرند. منحنی AD می‌تواند بسته به این عوامل به چپ یا راست جابه‌جا شود که به‌معنای تغییراتی در سطح قیمت و GDP واقعی است.

عرضه کل

عرضه کل به مجموع مقدار کالاها و خدماتی اشاره دارد که همه صنایع در یک اقتصاد در یک سطح قیمتی مشخص مایل و قادر به تولید آن‌ها هستند. رابطه بین سطح قیمت و عرضه کل در کوتاه‌مدت اغلب به‌صورت مثبت توصیف می‌شود، به این معنا که با افزایش سطح قیمت مقدار کالاها و خدمات عرضه‌شده نیز افزایش می‌یابد. بااین‌حال، در بلندمدت رابطه بین سطح قیمت و عرضه کل می‌تواند مثبت یا خنثی باشد. 

منحنی عرضه کل مقدار کالاها و خدمات را که در سطوح قیمتی مختلف عرضه می‌شوند، نشان می‌دهد. این منحنی معمولاً شامل دو بخش است: 

  • منحنی عرضه کل کوتاه‌مدت (SRAS): رابطه بین سطح قیمت و مقداری از کالاها و خدمات را که شرکت‌ها در کوتاه‌مدت مایل به عرضه هستند، با ثابت‌ماندن سایر عوامل، نشان می‌دهد. 
  • منحنی عرضه کل بلندمدت (LRAS): رابطه بین سطح قیمت و مقداری از کالاها و خدمات را که شرکت‌ها در بلندمدت مایل به عرضه هستند، با فرض متغیر بودن همه عوامل تولید، نشان می‌دهد. 

در کوتاه‌مدت، مقدار کل کالا و خدمات تحت تأثیر عواملی مانند تغییرات در قیمت نهاده‌ها، سطح فناوری و قیمت کالاهای جایگزین قرار می‌گیرد. این عوامل می‌توانند باعث جابه‌جایی منحنی SRAS به راست یا چپ شوند. برای مثال، افزایش قیمت نفت، که نهاده کلیدی در بسیاری از فرایندهای تولید است، هزینه تولید را افزایش می‌دهد و منحنی SRAS را به چپ جابه‌جا می‌کند. 

در بلندمدت، ظرفیت تولید اقتصاد سطح عرضه کل را تعیین می‌کند که تحت تأثیر عواملی مانند فناوری، سرمایه، نیروی کار و سطح آموزش کارگران قرار دارد. در بلندمدت تغییرات در سطح قیمت تأثیری بر سطح عرضه کل ندارند، زیرا فرض می‌شود که همه عوامل تولید متغیر هستند. 

تعادل در کوتاه‌مدت و بلندمدت

تعادل در کوتاه‌مدت و بلندمدت یک مفهوم بنیادی در مدل تقاضای کل و عرضه کل (AD-AS) در اقتصاد کلان است. در این مدل، تعادل در نقطه‌ای رخ می‌دهد که منحنی‌های تقاضای کل و عرضه کل یکدیگر را قطع می‌کنند و سطح قیمت تعادلی و GDP واقعی را تعیین می‌کنند.

در کوتاه‌مدت، منحنی عرضه کل صعودی است که نشان می‌دهد شرکت‌ها به‌دلیل عواملی مانند دستمزدها یا ظرفیت تولید استفاده‌نشده، مایل به تولید کالاها و خدمات بیشتری در قیمت‌های بالاتر هستند. این بدان معناست که افزایش تقاضای کل به افزایش در سطح قیمت و GDP واقعی منجر می‌شود و بالعکس.

در بلندمدت، منحنی عرضه کل عمودی است که نشان می‌دهد اقتصاد به خروجی بالقوه کامل خود رسیده است و همه عوامل تولید به‌طور کامل استفاده می‌شوند. در این حالت، تغییرات در تقاضای کل فقط سطح قیمت را تحت تأثیر قرار می‌دهند و تأثیری بر سطح GDP واقعی ندارند؛ زیرا در بلندمدت، افزایش در تقاضای کل با افزایش در سطح قیمت برخورد می‌کند نه افزایش خروجی.

سیاست‌های اقتصادی

در اقتصاد کلان دو سیاست اقتصادی بسیار مهم داریم که بر اقتصاد تأثیر قابل‌توجهی می‌گذارند. بیایید بیشتر با آن‌ها آشنا شویم:

سیاست مالی

سیاست مالی (Fiscal Policy) به استفاده از مخارج دولت و مالیات برای تأثیرگذاری بر اقتصاد اشاره دارد. دولت‌ها از این ابزار برای تثبیت اقتصاد ازطریق کنترل سطوح تقاضای کل و عرضه کل استفاده می‌کنند. سیاست مالی می‌تواند انبساطی یا انقباضی باشد. سیاست انبساطی شامل افزایش مخارج دولت و کاهش مالیات‌ها است و سیاست انقباضی شامل کاهش مخارج دولت و افزایش مالیات‌ها است.

سیاست مالی انبساطی: با افزایش پول در دسترس مردم ازطریق مخارج دولتی بیشتر و مالیات‌های کمتر، تقاضای کل را در اقتصاد افزایش می‌دهد. این موضوع باعث افزایش سرمایه‌گذاری و فعالیت اقتصادی کلی می‌شود که به‌نوبه خود رشد اقتصادی را در پی دارد. بااین‌حال، اگر دولت بیش‌ازحد هزینه کند، احتمال بروز تورم وجود دارد که به اقتصاد آسیب می‌رساند. 

سیاست مالی انقباضی: با کاهش مخارج دولت و افزایش مالیات‌ها، تقاضای کل را کاهش می‌دهد. این رویکرد باعث کاهش مصرف و سرمایه‌گذاری و درنتیجه کاهش فعالیت اقتصادی می‌شود. هدف این سیاست کنترل تورم با کاهش تقاضا در اقتصاد است. 

دولت‌ها از سیاست‌های مالی برای دستیابی به اهداف مختلفی مانند تثبیت اقتصاد در دوران رکود، کاهش تورم، کاهش نابرابری درآمدی و ترویج رشد اقتصادی بلندمدت استفاده می‌کنند. بااین‌حال، اثربخشی سیاست مالی به عوامل مختلفی ازجمله اندازه کسری یا مازاد بودجه دولت، سطح بدهی دولت و نیز پاسخ مصرف‌کنندگان و کسب‌وکارها به تغییرات در مخارج دولت و مالیات‌ها بستگی دارد.

سیاست پولی

سیاست پولی (Monetary Policy) به اقداماتی اشاره دارد که بانک مرکزی یک کشور برای کنترل عرضه و هزینه پول در اقتصاد انجام می‌دهد. هدف نهایی این اقدامات ترویج رشد اقتصادی، ثبات قیمت‌ها و اشتغال کامل است. به‌طور کلی، سیاست پولی شامل تنظیم نرخ‌های بهره، تنظیم مقدار پول در گردش و تأثیرگذاری بر نرخ‌های ارز است. 

در کشورهایی که بانک مرکزی مستقل از دولت است، این نهاد سیاست پولی را ازطریق ابزارهای مختلفی مانند عملیات بازار باز، ذخیره قانوی، نرخ تنزیل و راهنمایی آینده اجرا می‌کند:

  • عملیات بازار باز (OMO): شامل خرید یا فروش اوراق قرضه دولتی برای افزایش یا کاهش عرضه پول است. 
  • سپرده قانونی (Reserve Requirements): به درصدی از سپرده‌های بانکی اشاره دارد که بانک‌های یک کشور باید در بانک مرکزی نگه دارند. 
  • نرخ تنزیل (Discount Rates): نرخ بهره‌ای است که بانک مرکزی برای وام‌های کوتاه‌مدت بر بانک‌های تجاری اعمال می‌کند. 
  • چشم‌انداز پیش‌رو (Forward Guidance): به تصمیمات آینده بانک مرکزی درباره سیاست پولی اشاره دارد. 

اثربخشی سیاست پولی به شرایط اقتصادی کشور، سطح تورم، وضعیت بخش مالی و پاسخ خانوارها و کسب‌وکارها به تغییرات نرخ بهره بستگی دارد. هدف‌گذاری تورم، که یک چهارچوب رایج سیاست پولی است و بسیاری از بانک‌های مرکزی از آن استفاده می‌کنند، شامل تعیین یک نرخ تورم هدف و تنظیم نرخ‌های بهره برای دستیابی به آن هدف است. 

منتقدان سیاست پولی استدلال می‌کنند که می‌تواند به پیامدهای ناخواسته‌ای مانند حباب‌های قیمتی، وام‌دهی و وام‌گیری بیش‌ازحد و تخصیص نادرست منابع منجر شود. بااین‌حال، برخی معتقدند که این ابزار می‌تواند برای تثبیت اقتصاد و ترویج رشد بلندمدت مؤثر باشد.

بخش هفتم: آینده علم اقتصاد

آینده اقتصاد

علم اقتصاد در طی دوره‌های مختلف بارها دستخوش تغییرات و اصلاحاتی شده است و مسلماً در آینده هم تغییراتی به خود خواهد دید. فکر می‌کنید آینده اقتصاد چگونه خواهد بود؟

حوزه‌ها و روندهای نوظهور

درحال‌حاضر اقتصاد درحال ادغام‌شدن با حوزه‌ها و روندهای جدیدی است که آینده این علم را شکل می‌دهند. هوش مصنوعی، یادگیری ماشین، نورواکونومیکس و اقتصاد رفتاری می‌توانند تحولات بزرگی در اقتصاد ایجاد کنند. در ادامه آن‌ها را بررسی می‌کنیم:

هوش مصنوعی و یادگیری ماشین

هوش مصنوعی (AI) و یادگیری ماشین (ML) در سال‌های اخیر به‌طور فزاینده‌ای در حوزه‌های مختلف، ازجمله علم اقتصاد، مورد توجه قرار گرفته‌اند. این فناوری‌ها به اقتصاددانان امکان می‌دهند مسائل پیچیده اقتصادی را حل کنند و پیش‌بینی‌های دقیق‌تری ارائه دهند.

هوش مصنوعی و یادگیری ماشین می‌توانند برای مدل‌سازی پیش‌بینی، پردازش زبان طبیعی و خودکارسازی تصمیم‌گیری‌ها به کار گرفته شوند. این فناوری‌ها قادرند الگوهایی را در داده‌ها شناسایی کنند که با روش‌های آماری سنتی به‌سختی می‌توان آن‌ها را تشخیص داد. برای نمونه، الگوریتم‌های یادگیری ماشین می‌توانند با تحلیل مجموعه‌های عظیمی از داده‌های بازارهای مالی، روندها و الگوهایی را شناسایی کنند که به تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاری کمک می‌کنند. هوش مصنوعی می‌تواند در مدل‌سازی پیش‌بینی از الگوریتم‌هایی برای پیش‌بینی روندهای اقتصادی آینده، مانند قیمت سهام، نرخ تورم و نرخ بیکاری، استفاده کند. این پیش‌بینی‌ها به دولت و واحدهای اقتصادی در تخصیص بهینه منابع کمک می‌کند.

به‌عنوان مثال، مؤسسه مالی بلک‌راک (BlackRock) از الگوریتم‌های یادگیری ماشین برای تحلیل داده‌های بازارهای مالی استفاده می‌کند تا پیش‌بینی‌هایی درباره عملکرد سهام ارائه دهد. در کشور خودمان، برخی شرکت‌های فناوری مالی (فین‌تک) مانند زرین‌پال از ابزارهای هوش مصنوعی برای تحلیل رفتار مشتریان و ارائه خدمات مالی شخصی‌سازی‌شده بهره می‌برند.

اقتصاد رفتاری و نورواکونومیکس

اقتصاد رفتاری و نورواکونومیکس دو حوزه بین‌رشته‌ای هستند که در سال‌های اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده‌اند. این حوزه‌ها فرضیات سنتی اقتصاد نئوکلاسیک، مانند عقلانیت کامل و خودمنفعت‌طلبی را به چالش کشیده‌اند و بیشتر بر تأثیر عوامل روان‌شناختی و عصبی بر تصمیم‌گیری و رفتار اقتصادی تمرکز دارند.

اقتصاد رفتاری با بهره‌گیری از یافته‌های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و علوم اعصاب نشان می‌دهد که انسان‌ها همواره به‌صورت عقلانی یا به نفع خود عمل نمی‌کنند و عوامل اجتماعی و محیطی می‌توانند رفتار اقتصادی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار دهند. برای نمونه، اقتصاد رفتاری نشان داده است که هنجارهای اجتماعی و انصاف می‌تواند بیش از منافع شخصی بر تصمیم‌گیری افراد اثر بگذارد.

نورواکونومیکس با بررسی مکانیزم‌های عصبی زیربنای رفتار اقتصادی، این تحلیل را عمیق‌تر می‌کند. این حوزه با ترکیب روش‌های علوم اعصاب، روان‌شناسی و اقتصاد به مطالعه شیوه پردازش اطلاعات در مغز و تصمیم‌گیری در موقعیت‌های اقتصادی می‌پردازد. براساس تحقیقات نورواکونومیکس، تصمیمات اقتصادی اغلب به چندین ناحیه مغزی و سیستم‌های انتقال‌دهنده عصبی وابسته‌اند.

داده‌های بزرگ و علم داده

داده‌های بزرگ (Big Data) و علم داده در سال‌های اخیر به ابزارهای حیاتی در علم اقتصاد تبدیل شده‌اند و انتظار می‌رود در آینده نقش برجسته‌تری ایفا کنند. توانایی جمع‌آوری، ذخیره و تحلیل حجم عظیمی از داده‌ها باعث شده است اقتصاددانان رویکرد متفاوتی از گذشته در پیش بگیرند و از تکنیک‌های تحلیلی پیشرفته‌تری استفاده کنند. برای نمونه، اکنون پژوهشگران اقتصادی با دسترسی به منابع داده متنوعی ازجمله شبکه‌های اجتماعی و استفاده از فناوری‌هایی مانند یادگیری ماشین توانسته‌اند اقتصادسنجی را به‌صورت دقیق‌تری انجام دهند.

سخن پایانی

علم اقتصاد دامنه بسیار گسترده‌ای دارد و توضیح تمام مفاهیم آن، در چند جلد کتاب قطور هم نمی‌گنجد. بااین‌حال، ما در این مطلب تلاش کردیم فقط بخشی از مهم‌ترین مفاهیم اقتصادی را به زبان ساده تشریح کنیم تا برای شروع با اقتصاد آشنا شوید. تغییر و تحولات سریعی که در دنیای علم و فناوری به وقوع می‌پیوندد، علم اقتصاد را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. هوش مصنوعی، یادگیری ماشین، اقتصاد رفتاری و نورواکونومیکس بینش‌هایی به اقتصاددان‌ها داده‌اند که می‌توانند از آن‌ها برای سیاست‌گذاری و طراحی نهادهای اقتصادی استفاده کنند. با داشتن درک واقعی‌تری از فرایندهای تصمیم‌گیری انسانی، کوته‌فکری است اگر هنوز فرض را بر عقلانیت کامل قرار دهیم. سیاست‌هایی که با رفتارهای واقعی انسان هماهنگ‌تر باشند، نتایج مطلوب‌تری در اقتصاد به ارمغان خواهند آورد.

سؤالات متداول

اقتصاد چیست؟

اقتصاد یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی است که بررسی می‌کند چطور افراد منابع محدود را به نیازها و خواسته‌های نامحدود خود اختصاص می‌دهند.

هدف علم اقتصاد چیست؟

علم اقتصاد به ما کمک می‌کند بهترین انتخاب را از بین منابع محدود انجام دهیم تا به بیشترین منفعت و رضایت از انتخاب‌های خود دست یابیم.

شاخه‌های اصلی اقتصاد کدام‌اند؟

اقتصاد به دو شاخه بزرگ اقتصاد خرد و اقتصاد کلان تقسیم می‌شود.

اقتصاد خرد چیست؟

اقتصاد خرد به بررسی رفتار واحدهای کوچک اقتصادی ازجمله افراد و شرکت‌ها می‌پردازد و عوامل مؤثر بر تصمیمات و تعاملات آن‌ها با یکدیگر را مطالعه می‌کند.

اقتصاد کلان چیست؟

اقتصاد کلان به مطالعه عملکرد اقتصاد در سطح بزرگ‌تر می‌پردازد و تمرکز آن روی موضوعاتی مانند رشد اقتصادی، تورم، بیکاری، سیاست‌های پولی و مالی و تجارت بین‌المللی است.

بازار چیست؟

بازار مکانیزمی است که در آن خریداران فروشندگان به‌منظور مبادله کالا، خدمات و منابع با یکدیگر تعامل برقرار می‌کنند.

شغل یک اقتصاددان چیست؟

اقتصاددان‌ها می‌توانند مشاغل مختلفی داشته باشند؛ برای مثال استاد دانشگاه، مشاور دولت، کارمند بخش خصوصی یا پژوهشگر اقتصادی باشند.

چرا باید به اقتصاد اهمیت بدهیم؟

اقتصاد بر کل جنبه‌های زندگی تأثیر می‌گذارد. یادگیری مفاهیم اقتصادی به ما در درک اخبار و رویدادهای اقتصادی، اتخاذ تصمیمات درست مالی، درک سیاست‌های مالی و پولی و از همه مهم‌تر، مشاهده جهان به روشی کاملاً متفاوت، کمک می‌کند.

شروع معامله‌گری در نوبیتکس

سلب مسئولیت: تمام مطالب مجله نوبیتکس شامل اخبار، مقالات، تحلیل‌ها، معرفی بازی‌های تلگرامی و ایردراپ‌ها، تنها با هدف آموزش یا اطلاع‌رسانی به کاربران فضای ارزهای دیجیتال منتشر می‌شود. مجله نوبیتکس به‌هیچ‌وجه توصیه‌ای برای سرمایه‌گذاری، خرید و فروش یا مشارکت در پروژه‌های مرتبط با این حوزه نداشته و صرفاً با توجه به درخواست جامعه رمزارزی ایران محتوا تولید می‌کند. فعالیت در بازار ارزهای دیجیتال، مانند سایر بازارهای مالی، با ریسک‌هایی همراه بوده و لازم است هر شخص با تحقیق و پذیرش کامل مسئولیت این خطرات احتمالی، برای فعالیت در این حوزه تصمیم‌گیری کند.

بهار رضاجو

از بهمن ۱۳۹۶ به‌عنوان نویسنده تخصصی محتوا در زمینه ارزهای دیجیتال کار و تحقیق می‌کنم. علاقه شدیدی به یادگیری در این حوزه دارم و همه تلاشم اینه که با بهترین کیفیت ممکن، دانش کریپتو رو نشر بدم. باورم اینه که ارز دیجیتال پول آینده ماست و بهتره در برابر این فناوری تحول‌آفرین مقاومت نکنیم!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *